آنچه در این مقاله با آن بیشتر آشنا میشوید:
- شخصیتشناسی و مذهب أبیمخنف
- ابهام در انتساب تمام کتاب مقتل أبیمخنف به أبیمخنف
- حضور أبیمخنف در کربلا
- منابع گزارشات أبیمخنف
در جلسه گذشته به معرفی شخصیت و شرح حال اولین مقتلنویس کربلا یعنی أصبغ بن نباته پرداختیم. بلاذری و دیگر مقتلنویسان اولیه اکثراً از کتاب مقتل أبیمخنف نقل روایت میکنند. این توجه نشان از اهمیت فراوان به کتاب مقتل الحسین أبیمخنف دارد که لازم میآید ما نیز به این شخصیت و اثر او بپردازیم.
شخصیتشناسی و مذهب أبیمخنف
شخصیتشناسی
نام او أبیمخنف، لوط بن يحيى بن سعيد بن مِخنف است. اطلاعاتی در مورد تاریخ ولادت او در دست نیست. اما او در سال ۱۵۷ق فوت کرده است. البته با توجه به روایاتی که از افراد گوناگون نقل میکند، میتوان در رابطه با سن وی حدسهایی زد که اکنون مجال پرداختن به آن نیست.
برخی أبیمخنف را از اصحاب امیرالمؤمنین، امام حسن و امام حسین علیهمالسلام دانستهاند. این مطلب عجیب به نظر رسیده و با مدارک موجود نیز ناسازگار است. او در صورت صحت این ادعا باید سن زیادی داشته باشد. بنابراین این احتمال که او را با پدرش اشتباه گرفته باشند، وجود دارد.
مرحوم نجاشی او را از اصحاب امام صادق علیهالسلام میداند و میگوید:
«این باور که عدهای أبیمخنف را از اصحاب امام باقر علیهالسلام میدانند، نادرست است.»
همچنین نقل شده که أبیمخنف از دوستان محمد بن سائب کلبی پدر هشام کلبی، از نسبشناسان آن زمان، است.
مذهب
أبیمخنف بنابر دیدگاه اهلتسنن سنی نبوده و شیعه است. صاحب قاموس در این باره آورده است که أبیمخنف اخباری (1) و شیعی است و او را متروکالحدیث میداند. ذهبی نیز او را شیعه افراطی دانسته و ابوحاتم رازی از ترک کلام و روایات او سخن گفته است.
اما سَند محکمی بر شیعه بودن وی در دست نیست. کسانی که معتقد به شیعه بودن وی هستند صرفا از سخنان عامه تأثیر پذیرفتهاند. در کتب رجالی شیعه تصریحی بر شیعه بودن وی وجود ندارد.
البته شواهدی بر شیعه بودن وی وجود دارد که از آآن میان میتوان به شیعه بودن پدر او، متروکالحدیث دانستن أبیمخنف از جانب اهلتسنن و شیعه خواندن او اشاره کرد.
نبود مدرک بر شیعه بودن او
آقای رسول جعفریان در این باره مینویسد:
«أبیمخنف، لوط بن یحیی، حضرت امیرالمؤمنین علیهالسلام را بر عثمان مقدم میداشت و در عین حال به ابوبکر و عمر نیز معتقد بود.»
با توجه به این مطلب نمیتوان وی را شیعه خواند. اما با توجه به دیدگاه اهلتسنن میتوان او را محبّ دانست.
ابهام در انتساب تمام مقتل أبیمخنف به نویسندۀ آن
از میان کتب أبیمخنف تنها کتاب مقتل الحسین علیهالسلام او مشهور است. اما مسئله این است که علما انتساب کتاب موجود به این نویسنده را نپذیرفته و قائلاند که کتاب وی از بین رفته و کتاب موجود، کتاب مقتل الحسین علیهالسلام او نیست. برای این نظریه ادلهای ازجمله داستانهای نادرست، ناسازگاری نقل با عصر ناقل و تناقض با دیگر نقلهای وی در کتب دیگر را بیان کردهاند.
برخی از علما به دنبال جمعآوری نقلهای أبیمخنف و بازسازی مقتل وی بودهاند که از آن میان میتوان به کتاب آقای غروی که در سال ۱۳۶۸ به چاپ رسیده است، اشاره کرد.
طبری در کتاب خود 128 روایت از أبیمخنف نقل میکند که صد روایت آن مستقیماً از این نویسنده و 10 روایت آن به واسطۀ هشام بن محمد کلبی به وی میرسد.
در مقاتل الطالبیین ابوالفرج اصفهانی و ارشاد شیخ مفید و تذکره الخواص ابن جوزی نیز از أبیمخنف نقل روایت شده است. شاید بتوان علت فراوانی نقل از او را عدم تحلیل و قضاوت شخصی او در گزارشهایش دانست.
حضور أبیمخنف در کربلا
بین زمان فوت او تا جریان کربلا ۹۶ سال فاصله وجود دارد. این نکته احتمال حضور وی در کربلا را تضعیف میکند. اما او میتوانسته با حاضرین در کربلا ارتباط داشته باشد. بنابراین و با توجه به وجود واسطه در نقلهای او، پرداختن به منابع گزارشهای أبیمخنف ضرورت مییابد.
منابع گزارشات أبیمخنف
یکی از منابع او، ضحاک بن عبدالله از حاضرین در کربلا است که تا عصر روز عاشورا حضور داشته. او در جنگ نیز شرکت کرد ولی بعد از آنکه از پیروزی در جنگ نا امید شد، اجازه گرفت و رفت. او بعدها به جمع اصحاب امام سجاد علیه السلام پیوست که همین امر سبب گزارشهای وی از کربلا شد.
او همچنین از هانی بن ثبیت حضرمی، کثیر بن عبدالله شعبی، عقبة بنت سمعان (همسر زهیر)، مرقعه بن سمامه اسدی، عبدالله بن هازم، توباخ بن عدی و مولی عبدالرحمن عبدربّه نیز گزارشهایی نقل میکند. اکثر نقلهای او، از سلیمان بن أبیراشد و از حمید بن مسلم است.
او همچنین از اهلبیت علیهمالسلام نیز نقلهایی دارد که این نکته تمایل او به این خاندان را نشان میدهد.
در نتیجه میتوان گفت که عمدۀ مطالب کتاب مقتل الحسین علیهالسلام از نویسندۀ آن است که به عقیدۀ مرحوم نجاشی، فردی ثقه بوده است. اما باید به نقلهای با واسطۀ وی توجه داشته و واسطهها را مورد بررسی رجالی قرار داد.
پانوشت:
(1) مراد کسانی هستند که به دنبال روایات بوده و روایات را برای دیگران نقل میکردند. در حالی که دیگران، از افراد میگرفتند نه این که از کتابی روایات نقل کنند.