در ادامه با این مطالب بیشتر آشنا میشوید:
هزاروچهارصد سال است که میگویند: پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله برای تقابل با مسیحیان نجران، نزدیکترین افراد خود یعنی امیرالمؤمنی، حضرت فاطمه، امام حسن و امام حسین علیهمالسلام که ممدوح آیه مباهله هستند را با خود همراه کردند. اما موضوع حقیقی در جریان مباهله، تقابل با دین مسیحیت نبود! مسئله فراتر از عقیدۀ مسیحیت یا یهودیت و حتی مسلمانان بود! اصل انحراف، چیزی نبود جز عقیده به “وحدت وجود”!
جریان مسیحی شدن مردم نجران
جایی در آیات و روایات نداریم که بگوید: حضرت موسی و حضرت عیسی علیهماالسلام برای تمام بشر مبعوث شدهاند. اما حقیقتا چگونه آیین مسیحیت در عربستان گسترش یافت؟ (1)
شخصی به نام “فیمیون” وجود داشت که اهل عبادت بود تا جایی که دربارۀ او گفتهاند: او به مقامی رسید که اسم اعظم داشت و بیماریها را با دعا و ذکر به درگاه خداوند متعال شفا میداد. وی به جهت دوری از شهرت، در شهر و آبادیها زندگی نمیکرد.
فیمیون در حادثهای به دست راهزنها اسیر میشود و به عنوان غلام در شهر “نجران” در جنوب عربستان فروخته میشود. مردم نجران که عبادت و زهد و قدرت معنوی او را میبینند، همگی شیفته او شده و بخاطر او تمام آن شهر مسیحی میشوند و اینگونه آیین مسیحیت وارد عربستان میشود.
نجران، مهد مسیحیت در عربستان شد و افرادی برای تعلیم دین مسیحیت به آن مکان سفر میکردند. البته در همان زمان، در شام نیز مسیحیان وجود داشتند و این دو شهر قطب مسیحیت در جهان شده بود.
بطلان وحدت وجود، موضوع نامۀ پیامبر صلیاللهعلیهوآله
ماجرای مباهله از آنجا شروع شد که پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله در سال دهم هجری نامهای به اسقف اعظم نجران نوشتند و وی را به توحید و دوری از شرک دعوت کردند. بزرگ آنان یکی اسمش “سیّد” بود و یکی “عاقب” و دیگری “ابوحارث“. آنها نامۀ پیامبر صلیاللهعلیهوآله را باز کردند و خواندند و همۀ شهر متوجه آن نامه شدند که پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله در حجاز، مردم را به اسلام دعوت میکند. (2)
به نامۀ پیامبر صلیاللهعلیهوآله که بنگریم محتوای دعوت به توحید و دوری از شرک را در آن میبینیم؛ درحالی که آنان مسیحی بودند و بتپرست نبودند، پس انحراف آنان کجا بود؟!
انحراف مسیحیان، عقیده به وحدت وجود بود. این افراد که ابتدا مسیحی شده بودند، به مرور زمان دچار یک تفکر غلط مساوی با شرک شده بودند و میگفتند: حضرت عیسی پسر خدا است. کمکم اعتقاد مسیحیت دستخوش تغییر قرار گرفت و اینان قائل به وحدت وجود، بین خدا و حضرت عیسی علیهالسلام شدند. [حالا عقیده به وحدت تمام وجود یا به بعض وجود که فرقی در اصل انحراف نمیکند]
وحدت وجود در مسیحیت و مسلمانان
این افراد قائل به اتحاد خداوند عزوجل با حضرت عیسی علیهالسلام شدند؛ یعنی نوری از نوری خارج شده و پسری از پدری متولد شده و تجلی کرده است. آنها میگفتند: گرچه مسیح تمام او نیست ولی سنخیت پدر و پسری وجود دارد.
هر کسی که بین خالق و مخلوق، یک جهت اشتراکی قائل شود مشرک است! چراکه خداوند جزء و کلّ ندارد. از هر جهت جزئی هم که با خدا اشتراک گرفته شود، اتحاد با خالق و شرک میشود. صفات خدا همان توصیف خدا است و اگر کسی بگوید قدرت خدا حلول یا تجلی در شخصی کرده، این هم اشتباه و انحراف بزرگی است.
اصل عقیدۀ وحدت وجود دشمنی با خدا است و این تفکر در هر کسی که باشد چه مسیحی، چه یهودی و چه مسلمان فرقی نمیکند. همین که بین خالق و مخلوق در جهتی وحدت و سنخیت و عینیت قائل باشد، میشود وحدت وجود و این عقیده عین کفر و شرک است.
انحراف کسانی که امروزه قائل به وحدت وجود هستند، از آن مسیحیان نجران هم بیشتر است. چراکه انحراف مسیحیت، حول محور خدا و حضرت عیسی علیهالسلام بود؛ اما این افرادی که امروزه قائل به وحدت وجود هستند، قائل به اشتراک خدا با تمام موجودات هستند. جریان مباهله در واقع تقابل و مبارزه با وحدت وجود است.
کسی که برای خدا بتی را شریک در الوهیت بداند، همانقدر مشرک است که شخصی در صفت و در جهتی خدا را با مخلوق او متّحد یا هم سنخ و هم جنس بداند.
نامۀ پیامبر صلیاللهعلیهوآله به مسیحیان نجران
نامۀ پیامبر صلیاللهعلیهوآله به دست مسیحیان رسید. ابوحارث که بزرگ آنان بود. گویا او متمایل به پیامبر صلیاللهعلیهوآله بود، از همین رو گفت: ما صفات پیامبر اکرم را در تورات و کتاب حضرت شعیب خواندهایم. [از طرفی هم خبر معجزات پیامبر صلیاللهعلیهوآله به سرزمین نجران رسیده بود]
غیر از ابوحارث سایر بزرگان نصرانی قبول نکردند. گرچه آوازۀ پیامبر صلیاللهعلیهوآله به مردم مسیحی رسیده بود و دلهای آنان متمایل به اسلام شده بود.
گروهی از مسیحیان، نزدیک شهر مدینه، وارد مسجد الإجابه شدند.
[این مسجد الان داخل شهر مدینه حساب میشود. پس سزاوار است که شیعیان اهلبیت علیهمالسلام هنگام سفر به مکه و مدینه به این مسجد الإجابه مشرف شوند؛ چراکه بزرگترین فضیلت اهلبیت علیهمالسلام یعنی آیۀ مباهله (3) در این مکان و در روز 24 ذیالحجه واقع شده است.]

آیۀ مباهله؛ بزرگ ترین فضیلت امیرالمومنین علیهالسلام
اباصلت هروی از امام رضا علیهالسلام پرسید: بزرگترین فضیلت امیرالمؤمنین علیهالسلام در قرآن چیست؟ مامون نیز از امام رضا علیهالسلام همین سوال را پرسید. امام رضا علیهالسلام فرمودند: آیۀ مباهله.
مباحثاتی بین پیامبر صلیاللهعلیهوآله و مسیحیان شروع شد. ایشان دربارۀ حضرت عیسی علیهالسلام و مسئلۀ وحدت وجودی که مسیحیان به آن عقیده داشتند و حضرت مسیح را پسر خدا میدانستند، گفتوگو کردند.
حضرت عیسی علیهالسلام بنده و مخلوق خدا است. او مقام رفیعی دارد و پیامبر خدا است؛ ولی هیچ وجه اشتراکی بین خدا و ایشان وجود ندارد.
توجیه عجیب ابن عربی برای مباهله
ابن عربی که سردمداران وحدت وجود است. او میگوید: اشتباه و انحراف مسیحیان این بود که میگفتند: فقط عیسی پسر خدا است، در حالی که این اشتراک با خدا، انحصار در مسیح ندارد و تمام موجودات سنخیت با خدا دارند. باید میگفتند که اشتراک با خدا در همه چیز وجود دارد.
بنابراین وحدت وجود که در اندیشۀ فلاسفه و عرفا و صوفیه وجود دارد، در واقع وحدت بین خالق و همه مخلوقات است. اما وحدت وجود در مسیحیان، اشتراک در خدا و فقط حضرت مسیح بود.
پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله در آن مباحثات ثابت کردند که بین خالق و مخلوق هیچ جهت اشتراکی وجود ندارد. اما وقتی بزرگان مسیحیت، در برابر حق سر فرود نیاوردند، پیامبر صلیاللهعلیهوآله آنان را دعوت به مباهله کردند.
آیۀ مباهله و اثبات عینیت امیرالمؤمنین علیهالسلام با پیامبر صلیاللهعلیهوآله
آیۀ مباهله کاملا گویا است که رسول اکرم صلیاللهعلیهوآله به مسیحیان نجران فرمودند: شما بروید پسران و زنان و هم چنین آنکه عین “خودتان” هست را بیاورید تا مباهله کنیم. ما هم پسران و زنان و آنکه عین خودمان هست را میآوریم.
بر اساس آیۀ مباهله امیرالمؤمنین علیهالسلام، نفس و عین پیامبر صلیاللهعلیهوآله هستند و باید از این رهگذر همگان بفهمند که منکر امیرالمؤمنین علیهالسلام، منکر پیامبر صلیاللهعلیهوآله است. همچنین دشمنی و بدگویی به امیرالمؤمنین علیهالسلام نیز عین دشمنی و سب کردن پیامبر صلیاللهعلیهوآله است.
پانوشت:
(1) در عبارات قرآن آمده است: «و بعثنا الی بنیاسرائیل» و جایی نداریم که برای شریعت این دو پیامبر بیان شده باشد: للعالمین …یا کافة الناس یا… . این ادیان برای بنیاسرائیل که نام حضرت یعقوب و فرزندان او است آمده بود.
(2) شیخ مفید، الإختصاص، ص112
(3) آلعمران/61