جلسه نوزدهم از خطبۀ 186؛
اگر قبل از خلق به خداوند عالم و قادر و عارف گفته شده است، صورت اسم است و حقیقت اسم نیست. اگر حقیقت، اسم باشد مشکلات زیادی به وجود میآید. بنابراین اگر اسم عین مسما باشد تعدد اسامی خدا باعث تعدد مسمی میشود و وجوه مختلف در خداوند پدید میآورد.
سرفصل مهمترین مطالب این مقاله:
- تحقق اسم بعد از مسمی
- جهت دار بودن مخلوقات
- اسامی خدا قبل از خلق
- اسم ذات، خدا را جهات دار می کند
- کل معروف بنفسه مصنوع
- یک استدلال کلی
- استدلال در حوزه مخلوق و مخلوق
- سیطره صاحب الزمان به خلقت
اسامی خدا؛ تحقق اسم بعد از مسمی
عرض شد چون اسما الهی مخلوقند تاثیری در الله ندارند و همچنین تعدد اسما موجب تعدد الله نمیشود و جهات مختلفی که در اسماء هست خدا را جهت دار نمی کند. در یک قاعده کلی مخلوق در خالق تاثیری ندارد.
همواره تحقق حقیقت مسمی قبل از تحقق اسم است. اما تحقق عنوان مسمی و اسم، یک زمان است. مثل پدر و پسر. حقیقت پدر قبل از حقیقت پسر است. اما عنوان پدر و پسر یک زمان پدید می آید. در همان لحظهای که پسر متولد میشود به شخص پدر گفته میشود. یعنی زمان اطلاق اسم و مسمی یکیست. همان لحظهای که پسر پسر میشود پدر پدر میشود. اما حقیقت مسمی قبل از حقیقت اسم است.
بنابراین از نظر عقلانی و روایات هرگز اسم در مسمی تاثیرگذار نیست. اسم باعث تحقق حقیقیت مسمی نمی شود ولی باعث تحقق اطلاقی آن میشود. پس اگر برای حقیقتی ۱۰۰ اسم هم بگذاریم. اسامی نمیتوانند حقیقت را تغییر بدهند. و تعدد اسامی به هیچ وجه نمیتواند تعدد حقیقت مسمی را در پی داشته باشد. بنابراین اگر هزار اسم هم برای خدا بگذارید هیچ تاثیری در حقیقت الله ندارد. درعین حالیکه اسامی جهات مختلفی را بیان میکنند اما خدا را جهات دار نمیکنند.
جهت دار بودن مخلوقات
حال اگر کسی بگوید چرا با اینکه اسم غیر از مسمی است با اینحال مخلوق جهت دار است؟ میگوییم این جهاتی که در مخلوق هست مربوط به خودش است دلیل این جهات اسم نیست. حقیقت خودش این گونه است. اما حقیقت خداوند جزء بردار و جهات بردار نیست. بنابراین اسامی چه به مخلوق بار شوند و چه به خالق بار شوند غیر از مسمی هستند و متاخر از حقیقتشانند. پس نمیتوانند باعث و علت آن حقیقت باشند. لذا تعدد اسامی منجر به تعدد مسمی نمیشود.
اما اگر شما اسامی را به حقیقت اسمی اش در حوزه ذات خدا توضیح دهید و بگویید اسم او خود اوست. مشکلات زیادی به وجود میآید. یعنی اگر خداوند ۹۹ اسم داشته باشد میشود ۹۹ خدا. و هر کدام از این اسامی وجهی دارند که در اسامی دیگر نیست. مثلا وجهی که در رحیم است در قادر نیست. پس این گونه خداوند دارای وجوه میشود و تغییر حالت در خدا پدید میآید. و همه اش شرک میشود.
اسامی خدا قبل از خلق
اگر قبل از خلق به خداوند عالم و قادر و عارف گفته شده است صورت اسم است حقیقت اسم نیست. اگر حقیقت اسم باشد مشکلات زیادی به وجود میآید. ائمه علیهم السلام توضیح دادند که اینها از حقیقت اسمیت خارج است بلکه دارد خبر میدهد او چیست. وقتی گفته میشود «عالمٌ» یعنی «علمٌ ذاته، علمٌ کُلّه، هو العلم». بحث اسم و مسما نیست. بنابراین اگر اسم عین مسما باشد تعدد اسامی باعث تعدد مسمی میشود. و وجوه مختلف در خداوند پدید میآورد.
اسم ذات، خدا را جهات دار می کند
حالا صرف نظر از اینها، اگر شما بگویید خداوند هم عارف است و هم معروف، دو جهت ایجاد میشود. هر کس حتی در وهمش برای خدا جهات در نظر بگیرد خدا را نشناخته است خداوند حقیقتی نیست که در او قلت و کثرت، شدت و ضعف، جزء داشتن، دارای اوصاف بودن، دارای دگرگونی بودن و دارای حالات بودن جاری بشود. همه اینها برای مخلوق است.
پس اگر از ما بپرسند قبل از خلق خلق خداوند عارف بوده است؟ باید بگوییم نعم. نمیشود بگوییم نه. اما باید توضیح دهیم که «عارفٌ» اینجا به معنای اسمی نیست. اینجا یعنی «هو عرفان». «عالمٌ» اینجا به معنای «دارای علم» نیست. قادرٌ به معنای «دارای قدرت» نیست. منظور این است که او علم است او قدرت است.
این مسائل در روایات ما بسیار تکرار شده است. بنابراین اگر کسی بپرسد آیا خداوند، عالم به خودش هست؟ میگوییم سوال اشتباه است. کسی بپرسد خداوند قادر به ازبین بردن خودش است؟ می گوییم سوال غلط است. آیا خداوند میتواند سنگی بسازد که خودش نتواند جابجا کند؟ سوال اشتباه است.
این سوالات از دو جنبه صحیح نیست. در همه این سوال ها جمع نقیضین وجود دارد که محال است. اما ما اینجا از باب دیگری وارد شدهایم. می گوییم اصلاً پرسیدن این سوالها نشناختن رب العالمین است. چون دارید از مخلوق سوال میکنید.
مثلاً اگر کسی از من بپرسد تو میتوانی این لیوان را حرکت بدهی؟ چون من جهات مختلف دارم می گویم بله . یعنی آن لحظهای که من این لیوان را حرکت ندادهام با آن لحظهای که من آن لیوان را حرکت دادهام جهاتم مختلف است. در مخلوق اینها معنا دارد اما در خالق معنا ندارد. بنابراین ذات خدا اسم و صفت ندارد اما بعد از خلق خلق، اسم خلق می شود.
کل معروف بنفسه مصنوع
در یک قاعده طلایی، امیرالمومنین علیه السلام همه چیز را فرمودند. یک وقت هست ما چیزی را میشناسیم اما نه به خودش، درواقع فقط اثباتش میکنیم مثل حضرت حق. اما حضرت می فرمایند: اگر چیزی خودش قابل شناخت باشدطبیعتاً اگر برای ما هم قابل شناخت نباشد برای دیگری قابل شناخت خواهد بود. پس حتماً مصنوع است. حال که مصنوع شد باید بدنبال صانعش بگردیم.
یک استدلال کلی
این استدلال را باید تصور کنید و اگر تصور کنید تصدیق میکنید. و آن اینست که اگر چیزی قابلیت شناخت داشته باشد محدود می شود. چون شما تمامش را شناختهاید و تمام یعنی حد و اندازه. لذا حضرت حق حقیقتی است که قابلیت شناخت را ندارد حقیقت عدم شناخت است. حقیقتی است که اصلاً امکان ندارد شناخت به آن واقع شود. چون اگر شناخته شود مخلوق میشود. و حقیقت مخلوق، حقیقت شناخت است. یعنی چیزی که شناخته میشود همیشه مخلوق هم هست.
شبیه این را قبلاً در بینهایت توضیح داده ایم. گفتیم که بینهایت تحققاً محال است. و این را حتی ارسطو و ملاصدرا نیز گفته اند. بینهایت یعنی چیزی که اقتضای اندازه دارد اما اندازه ندارد. شما همین که بینهایت را تصور کنید میفهمید نیست. شما میگویید که بینهایت چیزی است که از هر طرف ادامه دارد و نهایتی برای آن نیست. میگوییم آن بینهایت الان هست یا نیست؟ اگر بگویید نیست خودتان را رد کرده اید و اگر بگویید هست میشود به محدودیتش اقرار کرده اید. بنابراین بینهایت تحققاً محال است
این استدلال می گوید چیزی که به تمامه شناخته میشود، همین که به تمامه شناخته شده یعنی حد داشته است. حال اگر کسی بگوید حتی به جزئی از حقیقت خدا آگاه شدهام چون خدا جزء و کل ندارد. یعنی به تمامه خدا آگاه شده است و همین تمامه یعنی حد یعنی محدودیت.
این مباحث عمومیت دارد یعنی حتی در مورد خالق هم نباید گفته شود که خودش را میشناسد. این جمله غلط است. اشکال آن را دو جلسه توضیح دادیم. این جملات برای خدا جهات ایجاد میکند و خدا را از خدایی میاندازد.
حال اگر این اشکالات را کنار بگذاریم و قائل شویم خداوند بتواند به خودش آگاه شود. این اشکال پیدا میشود که آگاهی او به تمام خودش او را محدود میکند.
استدلال در حوزه مخلوق و مخلوق
چیزی که ما آن را بشناسیم چه بالجزء و چه بالکل. چون ادراکات ما محدود است. ودارای حد و اندازه ایم. حتما محدود خواهد بود.
روایاتی داریم که ما نمیتوانیم اهل بیت را بشناسیم. بله ما نمیتوانیم اهل بیت را بشناسیم. اما در جهاتی که ما با اهل بیت مشترک هستیم آنها را میشناسیم. مثلاً آنها اندازه، مکان و زمان دارند و ماهم داریم. پس به همین اندازه معروف ما قرار می گیرند. اگر چیزی حتی به جزءش معروف قرار بگیرد وقتی جزءش مصنوع باشد، چون کل متشکل از اجزاست، پس کُلّش هم مصنوع میشود. از طرفی دیگر درست است که حقیقت امیرالمومنین علیه السلام معروف من واقع نمی شود اما معروف رسول الله که واقع می شود. پس اولا همین که مورد شناخت رسول الله قرار می گیرد محدود و مصنوع است. ثانیاً همین که رسول الله او را می شناسد و رسول الله محدود است. پس هرچه به ادارک رسول الله دربیاید باز محدود و مصنوع است.
همین که رسول الله او را میشناسد و رسول الله مخلوق است. پس هرچه که به ادراک و احاطه او در بیاید باز محدود است. سیطره اهل بیت به کل هستی است ولی به هر حال محدودند.
سیطره صاحب الزمان به خلقت
در مورد صاحب الزمان داریم «السلام علیک یا ناظر شجره طوبی». الان محدوده ما در حد دیدن لوستر و دیوار است. اما میگوییم یابن الحسن شما در زمین هستید اما دارید درخت طوبی را در بهشت نگاه میکنید. آن صدر المنتهایی که جبرئیل را راه ندادند و گفت اگر بیایم میسوزم شما دارید از اینجا نگاه میکنید. کسی اگر امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف را بشناسد باید از فراق او دق کند.