جلسه دوم از خطبه 65؛
یکی دیگر از مسائل مهم در سلسله مباحث توحید در نهج البلاغه مسئلۀ تشابه اسماء خالق و مخلوق است. عبارتی که بسیار مورد توجه قرار گرفته تا حدی که من ندیدم کسی وارد مباحث اعتقادی شود و در بحث واحدیت و احدیت خداوند و خصوصا در مسئلۀ تشابه اسماء خالق و مخلوق از آن حدیث استفاده نکند این عبارت است:
«كُلُّ مُسَمًّى بِالْوَحْدَةِ غَيْرَهُ قَلِيلٌ»
هر نامیده شدهای به وحدت، غیر از پروردگار، قلیل است.
سرفصل مهمترین مطالب این مقاله:
- تشابه اسماء در خالق و مخلوق
- توضیح مفهوم «معنی»
- احد و واحد
- قلیل بودن همه چیز جز پروردگار
- خدای نامحدود؛ تعبیر نادرست و ساخته ذهن
- محدودیت مخلوق
- واحد جزء اعداد نیست
- وجه اشتراک بین خالق و مخلوق
تشابه اسمی خالق و مخلوق
در روایات داریم بعضی اسامی هم به مخلوق و هم به خالق بار میشوند. مثلاً داریم «اللهُ قادرٌ» «زیدٌ قادرٌ». در اسم «واحد» هم همین قابلیت وجود دارد. یعنی از نظر روایات منعی ندارد بگوئیم: «اللهُ واحدٌ» «زیدٌ واحدٌ». سایر اسماء مانند قادر، عالم، حی و … هم همین گونه است. اما معصومین علیهم السلام در ادامه فرموده اند:
«اتفقت الاسامی و اختلفت المعانی»
یعنی درست است که اسامی شبیه یکدیگرند اما حقیقت و مصادیق شان کاملا متفاوتند. به عبارت دیگر یعنی حقیقت واحدیت، قدرت، علم و حیاتی که در خالق توضیح داده میشود کاملا با مخلوق متفاوت است.
توضیح مفهوم «معنی»
متاسفانه بعضی این عبارت از حدیث را اشتباه ترجمه کرده اند. «معانی یا معنی» در لغت عرب با توجه به قبل و بعد آن به دو صورت ترجمه میشود. هم به معنای مفهوم و هم به معنای مصداق به کار برده میشود. و ما از قبل و بعد کلمه متوجه می شویم مراد چیست.
عبارت «اتفقت الاسامی و اختلفت المعانی» را بعضی از قدیمیها اینگونه برای ما ترجمه میکردند: «اسمها یکیست اما مفاهیم دوتاست». در حالی که مفهوم دست من و شما نیست، از خود لفظ برمیآید. مثلاً اگر بگوییم فرش، بلافاصله مفهومی متبادر میشود و تغییر آن مفهوم دست ما نیست. مثلاً اگر یک طوطی یا یک شخص یا یک نوار بگوید «الله»، آن مفهوم حاصل میشود و کاری دست کسی نیست چون مفهوم جزء حقیقت لفظ است.
بنابراین وقتی میگوییم قدرت، همه یک چیز میفهمند همه توانایی می فهمند اما در ادامه میگوییم حقیقت توانایی خالق با حقیقت توانایی مخلوق دوتاست وکاملا مباین هستند.
امیرالمومنین علیه السلام میفرمایند:
ماکان قُدْرَةً بَانَ بِهَا مِنَ اَلْأَشْيَاءِ وَ بَانَتِ اَلْأَشْيَاءُ مِنْهُ، بواسطه قدرتش از همه چيز جدا شده و همه چيز از او جدا شدهاند.
احد و واحد
«كُلُّ مُسَمًّى بِالْوَحْدَةِ غَيْرَهُ قَلِيلٌ»
در این فراز از خطبه اصلاً مشخص نشده است که منظور واحد است یا احد است. بلکه گفته شده هرچه مسما به وحدت باشد. یعنی «الله احد» یا «الله واحد» فرقی ندارد.
بعضی گفتند ما در لغت عرب ندیدیم که مخلوق به احد مسما شود. «زیدٌ احدٌ» نداریم. «زیدٌ واحدٌ» داریم. یا گفتند: در لغت عرب، واحد اثنان ثلاث داریم. اما احد اثنان ثلاث نداریم. سپس اینگونه نتیجه گرفتند که واحد را می توان برای مخلوق به کار برد اما احد را نمی توان برای مخلوق بکار برد. واحد میتواند عدد قرار بگیرد اما احد نمیتواند عدد قرار بگیرد. و سپس از این مفاهیم نتیجههای عجیب و غریبی مطابق میل خودشان گرفتند.
اما ما میگوییم این گونه نیست. استعمال عرب یکجا ایجاب می کند از واحد استفاده کند و درجایی دیگر از احد. یکجا می گوید: واحد اثنان ثلاث. در جایی دیگر می گوید: احد عشر یا احد عشرین. یا در قرآن داریم «رایت احد عشر کوکبا».
بنابراین نمیشود این استعمالات مختلف عرب را پایه مباحث اعتقادی خودمان قرار بدهیم و بگوییم: عرب واحد را در شمارش قرار میدهد و احد را در شمارش قرار نمیدهد. سپس از این تفاوت، سوء استفادههای اعتقادی داشته باشیم. البته ناگفته نماند واحد و احد تفاوتهایی دارند که در جای خودش مطرح خواهیم کرد.
بنابراین حضرت میفرمایند: هرچه که به وحدت مسما شود، چه در لفظ واحد و چه در لفظ احد باشد، و غیر از پروردگار باشد، قلیل است.
قلیل بودن همه چیز جز پروردگار
این عبارت هم مثل عبارت جلسه قبل یکی از پایههای راحت، محکم و مهم اعتقادی را رقم میزند.
حضرت میفرماید: اگر بشود به چیزی غیر از خدا، یک را بار کرد این یک، حتماً قلیل است. اما اگر همین یک را در خدا جاری کنیم، قلیل نیست.
می دانیم که در مخلوق، قلیل و کثیر معنا دارد و قلّت در مقابل کثرت است. یعنی وقتی میگوییم چیزی قلیل نیست یعنی کثیر است. یا وقتی میگوییم چیزی کثیر نیست یعنی قلیل است.
اما با توجه به اینکه قلت و کثرت در خالق معنا ندارد. به قرینه مقابله متوجه می شویم که معنای قلت و کثرت در اینجا محدود و بی حد می باشد.
حال وقتی گفته میشود خداوند قلیل نیست بدین معناست که محدود نیست. پس بی حد است. یعنی هر چیزی غیر از خدا محدود است. در واقع میشود: كُلُّ مُسَمًّى بِالْوَحْدَةِ غَيْرَهُ مَحدود
خدای نامحدود؛ تعبیر نادرست و ساخته ذهن
در مقابل محدود، بیحد است. در مقابل محدود، نامحدود نداریم. نامحدود محال وقوعی است. حتی وقتی فلاسفه و ارسطو هم سراغ نامحدود رفتند، اثبات کردند که تحقق واقعی ندارد. محدود و نامحدود ملکه و عدم ملکه هستند. ملکه و عدم ملکه در خدا جاری نیست. چون، عدم ملکه در جایی است که ملکه اقتضا داشته باشد. اصلاً خدا اقتضای حد و اندازه را ندارد که بگوییم نامحدود است. الان فرش اقتضای اندازه دارد. حالا فرض کنید این فرش از شش طرف آنقدر ادامه پیدا کند که همه جا را پر کند، نامحدود می شود. البته این فرض محال است. اما در خدا چون اقتضای اندازه و حد وجود ندارد نامحدود بیمعنی است. در مورد خدا فقط میگوییم بی حد است یعنی حد ندارد. در روایات هم حضرات فرموده اند: «لا حد له».
محدودیت مخلوق
بنابراین هرچه غیر از خدا به وحدت نامیده شود، محدود و دارای اندازه است.
نکته: بین خالق و مخلوق ثالثی نیست.لَيْسَ بَيْنَ اَلْخَالِقِ وَ اَلْمَخْلُوقِ شَيْءٌ.
حقیقت وحدانیت پروردگار حقیقت بیحدی است. اما حقیقت وحدانیت غیر پروردگار، حقیقت حد داشتن است. در واقع واحد به معنای حقیقی فقط حضرت حق است. اما ما با تسامح واحدیت را به غیر از پروردگار حمل میکنیم و اشکالی هم ندارد. درواقع شیء مرکب و دارای اجزا نمیتواند حقیقت واحدیت باشد.
وقتی اجزایی کنار هم قرار میگیرند. شیء مرکبی را شکل می دهند. هر شیء مرکب با تفاوت هایی که با سایر اشیاء دارد از دیگر اشیاء جدا می شود. و ما از این جدایی، انتزاع واحدیت می کنیم.
به عبارت دیگر ما از نحو مخلوقیت خاص هر شیء که درواقع یک مرکب خاص است واحدیت را میفهمیم.
به عنوان مثال اجزایی کنار هم قرار گرفته اند و میزی ساخته شده است. حال وقتی شما به این اجزای ترکیب شده می نگرید انتزاع میز واحد می کنید. می گویید این یک میز است. در حالیکه واحدی در کار نیست و این میز و تمام اجزایش همه مرکب هستند. اما تسامحاً به آن واحد می گوییم و اشکالی هم ندارد.
واحد جزو اعداد نیست
اگر ما بپذیریم واحد عدد نیست استعمال آن برای خدا صحیح است. چراکه عدد از ۲ شروع میشوند و واحد فقط پایه اعداد قرار میگیرد و خودش عدد نیست.
قبلا گفتیم که اصلاً عدد، وجود خارجی ندارد. در خارج فقط معدود داریم. بعضی که میگویند عدد نامحدود است میگوییم اصلاً عدد وجود ندارد که محدود یا نامحدود باشد. عدد انتزاع ذهن است. فرض کنید اگر چیزی نباشد عددی هم وجود ندارد. حالا اگر فقط یک چیز باشد و بقیه عدم باشند،دیگر شمارش وجود ندارد. مثلاً حضرت حق باشد و چیزی دیگری وجود نداشته باشد. کان الله ولم یکن معه شی. بازهم شمارش وجود ندارد. شما میخواهید چه چیز را بشمارید؟ دویی وجود ندارد. پس در واقع یک پایه اعداد قرار میگیرد اما خودش عدد نیست.
حالا فرض کنید خداوند چیزهایی خلق میکند که هستند اما با او مباین اند و نمیشود آنها را با خدا سنجید.باز هم شمارش معنا ندارد.
در حدیث امیرالمومنین علیه السلام، شخص اعرابی در جنگ جمل پرسید خدا یکیست یعنی چه؟ حضرت فرمودند: چیزی که این مرد عرب از ما میخواهد همان چیزی است که ما از این قوم(عایشه،طلحه،حفصه،زبیر) میخواهیم. یعنی آنها توحیدشان خراب است. جنگ ما جنگ توحید است. بعد فرمودند:واحد دو معنی صحیح و دو معنی غلط دارد. دو معنی صحیح اینکه جز ندارد، شبیه ندارد. معنی غلط اینکه خدا را یکی از موجودات بپنداری. یعنی خدا پایه شمارش قرار گیرد. بگویی خدا یک، آسمان دو، زمین سه. و در کنار هم قرار دهی و پروردگار به چیزی تشبیه شود.
لذا در روایات هرگاه معصومین فرموده اند: خداوند واحد یا احد است، سپس فرموده اند: «لا به تأویل العدد». پس هم احد و هم واحد میتوانند در مقوله اعداد قرار گیرند. و اینکه بعضیها خیلی تلاش کردند بگویند واحد عدد است ولی احد در زمره اعداد قرار نمیگیرد کاملاً اشتباه است.
وجه اشتراک بین خالق و مخلوق
اگر کسی بین مخلوق و حضرت حق، وجه اشتراک قائل شود، چارهای ندارد که تمام الاشتراک را بپذیرد. چون خدا جزء و کل ندارد. مثلاً اگر کسی بگوید امیرالمومنین علیه السلام از خدا جدا نیست و جزئی از خداست. چون خدا جزء و کل ندارد، حضرت همه ی خدا میشود و این کفر محض است. هیچ موجودی با خداوند در حقیقت ذات، هیچ جهت اشتراکی ندارد.
همین عقاید را مسیحیت در مورد حضرت عیسی علیه السلام داشتند و میگفتند حضرت عیسی فرزند خداست. یعنی جهت اشتراک و افتراقی با خدا دارد. رسول اکرم صلی الله علیه و آله در جریان مباهله با تمام نورانیهای عالم برای مبارزه با این عقیده باطل به میدان آمد. و این حاکی از شدت ظلمت، شرک و کفر این عقیده است.
متاسفانه بعضاً هیئتی های ما همین عقیده باطل و سراسر شرک و کفر را در مورد امیرالمومنین علیه السلام دارند.