با نیرنگ عمرو عاص و قرآن بر نیزه کردن، معاویه جان سالم به در برد و جریان حکمیّت پیش آمد. ابوموسی اشعری از طرف لشکر امیرالمؤمنین علیهالسلام به حکمیت و داوری آمد، اما فریب خورد. نتیجه همه این اتفاقها، ظهور فرقه جدید خوارج بود. افرادی که اسلام حقیقی و قرآن ناطق یعنی امیرالمؤمنین علیهالسلام را نشناختند و ضربههای مهلکی بر پیکرۀ اسلام و مسلمانان زدند.
عناوین این مقاله:
مالک! اگر میخواهی علی را زنده ببینی، برگرد
چیزی نمانده بود جناب مالک اشتر کار معاویه را یکسره کند که پیغامی از جانب امیرالمؤمنین علیهالسلام آمد: مالک برگرد!
عمرو بن عاص که در خباثت و بیحیایی و نیرنگ در عرب مشهور بود و در هنگام خطر، عورت خود را مکشوف کرده و فرار میکرد، اینجا به کمک معاویه آمد و گفت: چارۀ کار این است که قرآن ها را بر نیزه کنید. اینجا آغاز جریان حکمیت است!
قرآن بر سر نیزه کردند، اما آن را نشناختند!
چیزی نمانده بود جناب مالک اشتر کار معاویه را یکسره کند که پیغامی از جانب امیرالمؤمنین علیهالسلام آمد: مالک برگرد!
عمرو بن عاص که در خباثت و بیحیایی و نیرنگ در عرب مشهور بود و در هنگام خطر، عورت خود را مکشوف کرده و فرار میکرد، اینجا به کمک معاویه آمد و گفت: چارۀ کار این است که قرآن ها را بر نیزه کنید. اینجا آغاز جریان حکمیت است!
قرآن بر سر نیزه کردند، اما آن را نشناختند!
عدۀ زیادی از سپاه امیرالمؤمنین علیهالسلام که در ایمان ضعیف بودند و از حقیقت اسلام و قرآن بویی نبرده بودند پس از بر نیزه زدن قرآن، گفتند: ما با قرآن نمیجنگیم!
حضرت به آنها فرمودند: قرآن کتابی است که ترجُمان میخواهد و من قرآن ناطق و گویا هستم.
امیرالمؤمنین علیه السلام هر چه فرمودند که اینها مکر و نیرنگ است، آن افراد نادان قبول نکردند و حضرت امیر علیه السلام نیز به مالک اشتر دستور عقبنشینی دادند.
مالک در مرحله اول گفت: من نزدیک خیمه معاویه هستم اگر اندک زمانی به من فرصت بدهید، کار معاویه تمام است.
حضرت دوباره پیغام دادند که اگر میخواهی علی علیهالسلام را زنده ببینی، برگرد!
جریان حکمیّت و شکلگیری خوارج
جنگ ادامه پیدا نکرد و پیروزی در کارزار به حکمیّت گره خورد. از سوی لشکر معاویه، عمرو عاص جلو آمد و در میان لشکر امیرالمؤمنین علیهالسلام اختلاف افتاد. همان عده که یکبار فریب قرآن بر نیزه کردن عمرو عاص را خورده بودند، گفتند: حَکَمِ ما ابوموسی اشعری باشد!
در جریان مباحثۀ حکمیت، ابوموسی اشعری از عمرو عاص نیرنگ خورد و شاید هم برای لشکر مقابل بازی میکرد و نتیجۀ آن حکومت کردن معاویه بود.
خوارج، فریب خوردههای عمرو عاص
اینجا بود که همان آدمهای چندبار فریب خورده از معاویه و عمرو عاص، فرقۀ خوارج را پدید آوردند.
اما خود همین افراد به حضرت اعتراض کرده و گفتند: چرا امیرالمؤمنین علیهالسلام راضی به حکمیّت شد؟! و حال آنکه حکم تنها از آن خدا است و هیچ کسی حق حکم کردن ندارد!
از همین رو خوارج حکومت معاویه را نیز مشروع نمیدانستند و در هیچ زمان با امویها خوب نبودند. آنها زمانی نیز به عبد الله بن زبیر ملحق شدند.
خوارج به امیرالمؤمنین علیهالسلام صراحتاً جسارت و توهین میکردند و گفتند: چون حضرت به حکمیت راضی شده، پس کافر است و سب و لعن او جایز! [معاذ الله!]
شعار فرقه خوارج این بود: «هیچ حکمی نیست مگر برای خدا»
جملهای که زود به مغز مینشیند ولی غافل از این که حکم خدا را چه کسی باید دریافت کرده و بفهمد و برای مردم بیان کند؟!
اصل این جمله درست است و نظیر آن را عمر بن خطاب گفت که حکم تنها برای خدا است!
اما امیرالمؤمنین علیهالسلام دربارۀ این شعار فرمودند: «این شعار کلمۀ حقی است که این گروه از آن معنای باطل و غلطی برداشت کردهاند.
از همین رو ظهور فرقۀ خوارج که جنایات بزرگی در تاریخ داشتند، برخاسته از همین جریان حکمیت و قرآن بر نیزه کردن معاویه و عمرو عاص بود. این افراد گرچه در ابتدا در لشکر امیرالمؤمنین علیهالسلام بودند، اما چه فایده که از حقیقت دین که خود حضرت امیر علیهالسلام باشند و حقیقت امیرالمؤمنین علیهالسلام که قرآن ناطقاند روی گرداندند.
صحت حکمیت غیرخدا؟
در مناظراتی که خوارج با امام صادق علیهالسلام داشتند، حضرت به آنها فرمودند:
رسولخدا صلّیاللّٰهعلیهوآله سعد بن معاذ را حَکَم گذاشتند و حال آنکه او مخلوق خدا بود! پس حکمیت غیرخدا، طبق سیرۀ پیامبر صلّیاللّٰهعلیهوآله کفر نیست. همچنین مواردی دیگر هم هست که رسولخدا صلّیاللّٰهعلیهوآله افرادی را بر گروهی دیگر حَکَم میگذاشتند.
قرآن کریم نیز در سورۀ نساء در این باره میفرماید:
«وان خفتم شقاق بینهما فابعثوا حکمـا من اهله وحکمـا من اهلها ان یریدا اصلـحـا یوفق الله بینهما»
نساء/ 35
اگر اختلافی بین زن و شوهر پدید آمد، یک حَکم از طرف زن و یک حَکم از طرف مرد قرار بدهید تا حل اختلاف کنند. و هرچه حکم کردند، به آن عمل کنید.
این نشان میدهد که مخلوق هم میتواند حَکم باشد. ولی باید بدانیم که هر مخلوقی که حَکم قرار میگیرد باید طبق حُکم خدا حکم کند.
انحراف در جریان حکمیّت و سرپیچی خوارج از امیرالمؤمنین علیهالسلام
در جلد نخست از کتاب احتجاج در صفحۀ 438 آمده است که بعد از رسیدن حکومت به معاویه، یکی از خوارج به امیرالمؤمنین علیهالسلام گفت: روزی ما را به حکومت (جریان حکمیّت و قضاوت) امر کردید و روزی ما را از آن نهی میکنید؟ بالأخره کدام درست است؟
حضرت امیر علیهالسلام محکم به دست خود زدند [گویا ناراحت بودند] و فرمودند:
من طبابت کردم ولی شما به نسخه من عمل نکردید!
مگر شما خوارج در جنگ با معاویه نگفتید که ما مقابل پسر عموهای خود هستیم! در حالی که شما در زمان رسولخدا صلّیاللّٰهعلیهوآله به جنگهایی پرداختید که در مقابل مسلمانان از اقوام شما بودند اما آن زمان آنها را مشرک میدانستید!
حضرت در ادامه فرمودند: همانجا گفتم که زمانی میتوانید به حکم قرآن عمل کنید که یک نفر برای شما توضیح دهد و قرآن بیان میکند که اگر تنازع کردید آن را به نزد خدا و رسولش ببرید. البته اگر مومن به خدا و روز قیامت هستید.
کافی نبودن قرآن برای حل اختلافات؛ نیازمندی به امام مبین
در نهجالبلاغه آمده است که امیرالمؤمنین علیهالسلام فرمودند:
ذلک القرآن فاستنطقوه و لن ینطق لکم و لکن اُخبرکم عنه
حدیث امیرالمؤمنین علیهالسلام در نهجالبلاغه
از قرآن حرف بکشید! ولی او با شما سخن نخواهد گفت و تنها منم که از آن به شما خبر میدهم.
وظیفه شما رد کردن و بازگرداندن دعوا و اختلاف به خدا و رسول او است. رد کردن به خدا، همان رد کردن به قرآن است و رد کردن اختلافات به رسولخدا صلّیاللّٰهعلیهوآله یعنی برگرداندن آنها به سنت ایشان.
حال که چنین وظیفهای دارید که باید تنازعتان را به خدا و رسول او برگردانید، چون کسی در این جامعه آگاهتر از من به قرآن و سنّت پیامبر صلّیاللّٰهعلیهوآله نیست، در اختلافات باید به من مراجعه کنید.
جریان حکمیّت و خوارج، درسی بزرگ بر لزوم تقویت مبانی اعتقادی
از همین رو مسلمانان باید بدانند که امور اختلافی و تنازعشان را به کجا و چه کسی برگردانند. آن جایگاه نیز کسی جز امیرالمؤمنین علیهالسلام و دیگران از عترت پیامبر علیهمالسلام نیست.
تمام جریان فریب خوردن مسلمانان و فرقۀ خوارج از معاویه و وقوع جریان حکمیت، بهخاطر عدم معرفت به حقیقت دین و نشناختن امیرالمؤمنین علیهالسلام بود. ریشۀ تمام مشکلات مسلمانان از صدر اسلام تا به حال نیز همین بیمعرفت در مسائل اعتقادی است.