مقدمه:
ماهیت و ویژگیهای «دجّال» یکی از مسائل مهم در موضوع مهدویت است. این مسئله در احادیث شیعه و اهلتسنن به چشم میخورد. پرسشهای فراوانی دربارۀ دجال در منابع حدیثی خصوصا احادیث اهلتسنن مطرح است؛ پرسشهایی از قبیل اینکه هدف عامه از مطرح کردن این عنوان چه بوده و هست؟ آیا آنها نیز به دنبال یافتن دشمن امام عصر علیهالسلام هستند؟ و اینکه عامه چه معنایی از دجّال را میپذیرند؟ و اینکه رابطۀ دجال با سفیانی چگونه است؟
سرفصل مهمترین مطالب این مقاله:
- دجال جایگزین سفیانی
- جایگزینی حق و باطل
- انگیزۀ سخن از دجال در منابع اهلتسنن
- فراوانی روایات مزتبط با دجال در منابع حدیثی عامه
- کعبالأحبار و ابوهریره، ناقلان روایات دجال
- ضعف سندی روایات مربوط به دجال
- فضائل عمر در روایات دجال!
- دجال و افسانهپردازی پیرامون وی
- اغراق در صفات دجال
دجال جایگزین سفیانی
عدم توجه فراوان به دجال در كتب و روایات شیعه و توجه بسیار زیاد به جریان سفیانی و بالعكس این مسئله در کتب و روایات عامه!
مهم این است كه در مستندات شیعی خیلی به دجال نپرداختهاند؛ بالعکس در منابع شیعی در رابطه با سفیانی بسیار تأکید شده و روایات ما بیشتر از دجال به جریان سفیانی و احوالات او پرداختهاند.(۱)
ولی در كتب عامه بر عكس شیعه بیشتر بر وجود دجال تكیه شده و كمتر نامی از سفیانی برده میشود!
دلیل این مطلب جو سیاسی حاکم در زمان صدور روایات است كه باعث شده نام سفیانی در كتب عامه كمتر ذكر شود، توضیح آن این كه بنیامیه میدانستند سفیانی از نسل ابوسفیان است و ادامه دهنده راه آنها است. از همین رو سعی آنها بر این بود که روایات وارده در قدح سفیانی و پیروانش نشر پیدا نكند و با نشر دادن و ساختن روایاتی در مورد دجال باعث شوند اذهان مردم به او معطوف شود و از سفیانی غافل گردند.
جایگزینی حق و باطل
همواره چنین بوده كه برای از بین بردن حقی بدعتی را جایگزین آن میکنند و بنیامیه نیز از همین ترفند برای پاك كردن نام سفیانی استفاده كردند.
امیرالمؤمنین علیهالسلام فرمودند: «مَا أُحْدِثَتْ بِدْعَةٌ إِلَّا تُرِکَ بِهَا سُنَّةٌ» هیچ بدعتی ایجاد نشد مگر اینكه سنتی به خاطر آن ترک شد.(۲)
در زمان ما هم اینطور است! یك بار در دانشگاه گفتیم كه چای خیلی خوب نیست و ما خودمان هم كم میخوریم، فوراً دانشجوها پرسیدند اگر چای نخوریم به جای آن چه بخوریم؟
و یا مثلاً میگوییم در عروسی آهنگ پخش نكنید! میپرسند كه به جای آن چه كنیم؟
جریان نماز تراویح هم اینگونه بود، نوافل در زمان رسولخدا صلّیاللّٰهعلیهوآله جزء سنت و اعمال مستحبه ماه رمضان بوده ولی به صورت فرادیٰ، هنگامی که عمر خلافت را غصب کرد دستور داد که این نماز را به جماعت بخوانید وخودش هم اقرار کرد که بدعت گذاشته وگفت: «بِدْعَةٌ وَ نِعْمَتِ الْبِدْعَةُ»(۳)
عادت مردم به بدعت
هنگامی که امیرالمؤمنین علیهالسلام به خلافت ظاهری رسیدند ده سال بود كه مردم به این بدعت عمل میكردند. حضرت در مسجد اعلام كردند كه نماز نافله ماه رمضان سنت رسولخدا صلّیاللّٰهعلیهوآله است ولی به جماعت خوانده نمیشود!
با این سخن حضرت، سرو صدای مردم بلند شد و فریاد «وا اسلاماه» و «وا دیناه» بلند كردند.
حضرت به منزل رفتند و خبر به ایشان رسید كه دوباره شروع كردهاند و به جماعت میخوانند!
امیرالمؤمنین علیهالسلام امام حسن علیهالسلام را فرستادند كه ایشان را از مسجد بیرون كنند. زیرا چیزی را وارد دین كردند كه در آن نبوده و بدعت است و هر بدعتی در آتش است.(۴)
هنگامی که امام حسن علیهالسلام این افراد را از مسجد بیرون میكردند دستشان را روی سرشان گذاشته بودند و فریاد میزدند: واعمراه! واعمراه!(۵)
سنیها این گونهاند كه به هر امری و روشی که مخالف اهلبیت علیهمالسلام باشد خیلی تقید دارند.
از جمله بدعتهای جدیدتر، نماز وحدت است كه شخصی در وصیتنامهاش توصیه کرده و نوشته: اگر فلسطین رفتید نماز وحدت بخوانید!
اینها بدعت است و در اسلام ریشهای ندارد و باید بدانیم که دین خدا بازیچۀ ما نیست! نه میبایست از آن كم كرد و نه به آن چیزی افزود.
بنیامیه لعنهماللّٰه نیز حواسشان به این مطلب بوده كه محو كردن هر چیزی یك جایگزین میخواهد. از همین رو با پررنگ كردن دجال باعث شدند كه جریان سفیانی كمرنگ شود.
انگیزۀ سخن از دجال در منابع اهلتسنن
ذكر روایات دجال در كتب عامه در ابوابی چون «الفتن» و «اشراط الساعة» آمده است!
نویسندگان عامه معمولا در آثار خود بابی را تحت عنوان باب «الفتن» قرار میدهند كه در رابطه با نشانههای قیامت است.
روایاتی كه راجع به دجال در كتب عامه ذکر شده در این باب آمده است. آمدن وی نیز از نشانههای قیامت و اشراط الساعة(۶) شمرده شده است. البته ما بر اساس فرمولی آن را به نشانههای ظهور ارتباط میدهیم ولی عامه آن را از نشانههای قیامت ذكر میكنند.
نظر ما این است كه از زمان رسولخدا صلّیاللّٰهعلیهوآله به بعد نشانههایی که اتفاق بیافتد، همه نشانههای قیامت است.
رسولخدا صلّیاللّٰهعلیهوآله كه به فرستادۀ آخرالزمان توصیف میشوند، واقعاً پیامبر آخرالزمان هستند.(۷)
تمام نشانههای قیامت از زمان رسولخدا صلّیاللّٰهعلیهوآله شروع شده. به عنوان مثال میتوان به گفتار خداوند سبحان در قرآن استناد کرد که میفرماید: اقْتَرَبَتِ السَّاعَةُ وَانشَقَّ الْقَمَرُ.(۸)
یعنی ساعت که مراد قیامت است نزیك شد و ماه دو نیم شد.
البته در كتب عامه هست كه حضرت عیسی علیه السلام باز میگردند و دجال را میكشند ولی ذکری از مهدی آلمحمد صلّیاللّٰهعلیهوآله نمیآورند و این از نظر ما مانعی ندارد؛ چراکه حضرت عیسی علیهالسلام از سربازان امام زمان عجلاللّٰهتعالیفرجه هستند.
در مجموع، روایات آنها دجال را از نشانههای قیامت معرفی مینماید نه ظهور امام زمان علیهالسلام.
فراوانی روایات مرتبط با دجال در منابع حدیثی عامه
بیشتر روایات دجال از طرق عامه نقل شده است، و به گفته یکی از محققین: سند اغلب روایاتی كه راجع به دجال است از كتب عامه سر در میآورد! و در كتب شیعه و با سند شیعی كمتر نقلی از آن میتوان یافت!
عمده آن روایاتی كه در كتب شیعه آمده نیز از كتب عامه نقل شده است و با این حساب مسئلۀ دجال بسیار كمرنگ میشود.
کعبالأحبار و ابوهریره، ناقلان روایات دجال
راوی بیشتر روایات دجال كعب الأحبار و ابوهریره هستند!
سند عمده روایاتی كه در كتب عامه راجع به دجال نقل شده یا به كعب بن الاحبار یهودی و یا به شاگرد او ابوهریره میرسد، یعنی در كتب عامه نیز از انسانهای معتمدی نقل نشده است!
ضعف سندی روایات مربوط به دجال
ضعف سندی روایات پیرامون دجال است.
با بررسی روایاتی که در كتب عامه ذکر شدهاند مییابیم که از نظر سندی یا مرفوعه هستند یا ضعیف و هیچ کدام سندی قوی ندارند، مگر این كه با تكلف بتوانیم سند قوی برای برخی از روایات درست كنیم! به این شکل که چند راوی كه مشترك هستند را از اشتراك خارج كنیم!
فضائل عمر در روایات دجال!
متضمن بودن روایات دجال بر فضیلت عمر بن خطاب!
روایاتی كه در كتب عامه نقل شده متضمن فضیلتی برای عمر بن خطاب است، به این صورت كه عمر میخواسته او را بكشد ولی رسولخدا صلّیاللّٰهعلیهوآله اجازه ندادهاند.(۹)
دجال و افسانهپردازی پیرامون وی
اغراق در صفات دجال
در روایاتی كه راجع به دجال است صفاتی را به او نسبت دادهاند كه از حد سحر خارج است و خلط بین سحر و معجزه است!
یعنی اگر مردم در برابر سحر او گمراه شوند تا اندازهای باید به آنها حق داد!
كارهای عجیب و غریبی به او نسبت داده شده است؛ مانند زنده كردن مردگان! یا اینكه هر زمان اراده كند، باران میبارد!
در روایات ما نیز دجال را صاحب سحر معرفی کردهاند ولی سحر حد و حدودی دارد و هرگز به پای معجزه نمیرسد.
اگر این جریانها راست باشد تشخیص و تمیز سحر از معجزه بسیار سخت یا غیرممکن میشود؛ اما ما معتقدیم اینگونه اغراقها، نشان از ضعف این جریان دارد.
اضطراب در متن روایات مربوط به دجال
روایات دجال از نظر محتوا بسیار مضطرباند. در ابتدای امر این كه تولد او چه زمانی است و نامش چیست و آیا زمان رسولخدا صلّیاللّٰهعلیهوآله بوده یا نه؟ تمام اینها سؤالاتی است كه در روایات مربوط به دجال بسیار مضطرب پاسخ داده شده است.
ابن صیاد یا ابن صائد
مثلاً در صحیح مسلم باب فتن و اشراط الساعة اسم او را ابن صیاد معرفی میکند ولی در كتب دیگر مانند سنن ابی داود او را ابن صائد نام میگذارند.
دجال؛ متولد شده در عصر نبوی
دركتاب صحیح مسلم و مسند احمد نوشته شده كه بچهای در زمان رسولخدا صلّیاللّٰهعلیهوآله متولد شد كه گفتند یك چشم دارد!
رسولخدا صلّیاللّٰهعلیهوآله به دیدن او رفتند و مشاهده فرمودند كه زیر پتو است و همهمه میكند! حضرت به او فرمودند: آیا شهادت به رسالت من میدهی؟
مادرش فوراً وارد میشود و میگوید: بله یا رسولخدا چرا شهادت ندهد! اما رسولخدا صلّیاللّٰهعلیهوآله میفرمایند: این زن ملعونه است!
بعضی نقل كردهاند كه رسولخدا صلّیاللّٰهعلیهوآله سه بار به دیدن این كودك رفتند و هر بار مادرش دخالت كرد.(۱۰)
دجال در كتب عامه كسی است كه ادعای خدایی میكند.(۱۱) از همین رو رسولخدا صلّیاللّٰهعلیهوآله میخواستند ببینند كه آیا به رسالت ایشان اقرار میکند یا نه!
در بعضی كتب نقل میكنند كه رسولخدا صلّیاللّٰهعلیهوآله او را دیدند كه در كوچه بازی میكند و به او فرمودند آیا شهادت میدهی كه من رسولخدا هستم؟ او هم به رسولخدا صلّیاللّٰهعلیهوآله گفت: آیا شهادت میدهی كه من رسولخدا هستم!(۱۲)
علاوه بر این كه در همه این موارد عمر بن خطاب در جریان نقش دارد و از رسولخدا صلّیاللّٰهعلیهوآله اجازه میخواهد كه او را بكشد! ولی رسولخدا صلّیاللّٰهعلیهوآله میفرمایند: اگر این بچه واقعاً دجال باشد تو نمیتوانی كاری بكنی و اگر دجال نباشد كشتنش جائز نیست!(۱۳)
این جریان در كتاب تاریخ مدینه ابن شیبه به طور مفصل نقل شده است و در كتاب صحیح بخاری و مسلم هم از جابر نقل شده كه جابر قسم میخورد كه او دجال است و از عمر هم نقل شده كه قسم میخورد كه او دجال است.(۱۴)
پس دجال بودن آن كودك نیز نظر این افراد بوده و تأیید و روایتِ از رسولخدا صلّیاللّٰهعلیهوآله نیست.
دجال؛ سفر به مکه؟!
در روایات دجال نقل شده كه او نه مكه را دیده و نه مدینه را!(۱۵) در روایاتی دیگر نیز نقل شده كه او به مدینه لشکرکشی خواهد کرد.(۱۶)
در تاریخ مدینه ابن شبه نمیری از ابوسعید و یا جابر نقل شده كه من با ابن صیاد وارد مدینه شدم و او گفت: مگر رسولخدا صلّیاللّٰهعلیهوآله نگفته كه دجال نه مكه را دیده و نه مدینه را؟ من كه در مدینهام و قبلاً هم مكه بودهام و باز هم به مكه میروم؟!
یعنی این شخص كه مردم او را دجال میدانستند با استناد به فرمایش رسولخدا صلّیاللّٰهعلیهوآله میخواهد بگوید كه من دجال نیستم!
دروغهای هدفمند عامه راجع به دجال
اینجا سؤالی مطرح میشود و آن این كه در كتب اهلتسنن مطالب به گونهای ترسیم شده که گویا مردم زمان رسولخدا صلّیاللّٰهعلیهوآله منتظر دجال بودهاند! این انتظار چه دلیلی دارد؟
این نبوده مگر به دلیل انحراف اذهان از فتنههای منافقین و جایگزین کردن شخصیت خیالی دجال با منافقینی که اصل و ریشه تمام فتنهها بودند.
روایتی نقل میكنند كه هیچ پیامبری نیامده مگر این كه امتش را از دجال برحذر داشته است.(۱۷)
و باز در روایتی از رسولخدا صلّیاللّٰهعلیهوآله نقل میکنند که فرمودند: من از هیچ چیزی بهاندازه فتنه دجال بر شما نگران نیستم.(۱۸)
البته در كتب عامه بیش از این راجع به «ابن صائد» نقل نشده كه آن هم از كعب الأحبار نقل شده است.
هرطور كه به این قضیه نگاه كنیم واضح است كه این یك جریان عادی نیست؛ اگر چنین شخصی واقعاً بوده باید راجع به نسب یا اوصاف دیگر او گزارشاتی در اخبار به ما میرسید.
دروغپردازی زبیریان
این نقلهای گوناگون و مضطرب میرساند كه این جریان و روایات ساخته ذهن آنها است! از این جریانهای ساختگی در طول تاریخ بسیار بوده؛ مانند دروغهای زبیریان كه با تحریف تاریخ و نقلهای بیاساس، قصد داشتند تمام تاریخ را به نفع خودشان بنویسند.
كتب تاریخی زیادی منتسب به زبیریها است؛ مانند «تاریخ جمهرة انساب العرب» یا «اخبار موفقیات» كه نسل ششم زبیر به نام مصعب بن زبیر آن را نوشته است.
او در زمان امام هادی علیهالسلام زندگی میكرده و با آن حضرت درگیری بسیاری داشته است. او حتی به آن حضرت اهانت میكند و امام علیهالسلام او را لعن و نفرین میكنند و به واسطۀ همان نفرین گرفتار شده و به درك واصل میشود.
در كتب تاریخی زبیریها این مطلب هویدا است كه آنان تاریخ را به میل خودشان مینوشتند؛ به گونهای که خواننده احساس میكند جز زبیر و زبیریها هیچ مسلمان حقیقی و اسلامگرای راستینی وجود نداشته است!
به علاوه آنها جنگهایی را نقل میكنند كه اصلاً اتفاق نیفتاده! جالب این است که ذهبی نیز در كتاب میزان الاعتدال آنها را افرادی دروغگو میخواند.
در رابطه با دجال نیز قضیه این چنین است. از آنجا كه بنیامیه نمیخواستند سفیانی مطرح شود با پررنگ كردن نام دجال باعث شدند كه سفیانی در اذهان مردم كمرنگ جلوه کند.
دجال، واقعیت یا افسانه؟
اما وظیفه ما نسبت به این جریان چیست؟ آیا میتوان دجال را رد كرد یا باید آن را پذیرفت؟
موضع ما نسبت به روایات دجال این است که مسلّماً نمیتوانیم به طور قطعی این جریان را نفی كنیم؛ چراکه دلیلی بر نفی آن نداریم ولی اثبات آن هم به این آسانی نیست.
بعضی معتقداند كه دجال ساختۀ ذهن عامه است؛ چراکه عمده روایات راجع به آن از عامه نقل شده است.
البته در تورات و كتاب یوحنا و انجیل و تلمود هم در رابطه با دجال مطالبی نقل شده و ممكن است كه تعالیم دینی آنها باشد كه وارد دین اسلام شده است.
در نتیجه ما نمیتوانیم بگوییم كه دجال دروغ است؛ چون شهرت زیادی در روایات ما دارد. ولی اسناد آن خیلی ضعیف است و اشكالات سندی و متنی بسیاری بر آنها وارد است.
محتوای غلوآمیزی در رابطه با دجال در روایات این موضوع است که در فرهنگ ما وارد شده و شعرای ما دربارهاش سرودههایی دارند و این شهرت بین مسلمانان مانع میشود كه ریشه آن را بزنیم، ولی دلیل نمیشود كه قطعا آن را قبول كنیم.
همانگونه که اشاره کردیم احتمالاً این غلوها راجع به دجال برای از بین بردن نام سفیانی باشد تا بدیهای او دیده نشود!
بررسی مفاد روایات مربوط به دجال
در روایات دجال عنوان شده كه وی با آب و آتش میآید و وقتی او را دیدید به سراغ آتش بروید كه آتش او آب است و آب او آتش است!(۱۹)
این روایات بر فرض پذیرش سند آنها چه معنایی دارد؟
آنان كه در این رابطه قلم زدهاند بحثهای زیادی كردهاند كه آب چیست و آتش چیست؟ برخی گفتهاند: مراد از آتش، جنگ است و مراد از آب صلح است.
در نتیجه جنگیدن با دجال با عاقبت به خیری مواجه است و صلح با او نتیجهاش آتش دوزخ است.
به هر حال سند این روایات به قدری ضعیف است كه اگر كسی عمر خود را در توضیح آن صرف كند قطعا اتلاف عمر محسوب میشود.
پیروان دجال
تبعیت كنندگان از دجال چه كسانی هستند؟
در رابطه با كسانی كه گرایش به دجال پیدا میكنند نقل شده كه زنان و بدعتگذارها و كفار هستند!
در حقیقت آنطور كه آنها نقل میكنند دجال قدرتمند است و ادعای خدایی میكند و مردم نیز باور میكنند كه او خدا است!
در روایات صحیح مسلم و مسند احمد آمده است که رسولخدا صلّیاللّٰهعلیهوآله از او پرسیدند: چه میبینی؟ پاسخ داد: من دریایی از آهن میبینم كه بر عرش است!
حضرت فرمودند: حكومت شیطان را میبیند.
اگر این روایات را قبول كنیم نشان میدهد كه او از ابتدا با شیطان و سحر و ساحری رابطه داشته است.
تفاوت میان معجزه و سحر
راه شناخت و تشخیص معجزه از سحر.
بر فرض اینکه قبول كنیم چنین قدرتهایی وجود دارد و دجال از آنها استفاده میكند، از كجا بفهمیم كه این شخص معجزه میکند یا ساحر است؟
بهترین روش این است كه از او بخواهیم كاری را كه ما میگوییم انجام بدهد.
مثلاً ماه را دونیم كند یا خورشید را خاموش كند!
البته برخی از انبیا كاری را كه مردم میخواستند انجام نمیدانند؛ دلیل آن نیز این بود که آنها از روی هواوهوس میخواستند به دنیا برسند.
به عنوان مثال میگفتند كه این وسیله را طلا كنید كه مسلّم است که خواست آنها به خاطر هدایت شدن نبوده و هدفشان بهرهوری بیشتر از دنیا بوده است.
پانوشت:
(۱) کلینی، کافی، ج۱ ص۳۳۷، وج۸ ص۲۰۹ و۲۶۵ و۲۷۴، شیخ صدوق، کمال الدین، ج۱ ص۳۲۸ و ج۲ ص۵۱۶؛ شیخ مفید، الإرشاد، ج۲ ص۳۷۱ و ۳۷۴.
(۲) علامه مجلسی، بحارالأنوار، ج۲ ص۲۶۴.
(۳) بخاری، الجامع الصحیح، ج۴ ص۲۱۸؛ ابن أبیالحدید، شرح نهج البلاغه، ج۱۲ ص۲۸۵.
(۴) علامه مجلسی، بحارالأنوار، ج۲ص۳۰۳.
(۵) علامه مجلسی، بحارالأنوار، ج۳۱ ص۸.
(۶) مجمع البحرین ج۲ ص۴۹۹.
(۷) علامه مجلسی، بحارالأنوار، ج۲ ص۸۷.
(۸) سوره قمر آیه اول.
(۹) ابن کثیر دمشقی، التاریخ، ج۱ ص۹۰-۹۶؛ أبی داوود، السنن، ش م 4329؛ ترمذی، السنن، ش م 2247 و 2249.
(۱۰) خطیب تبریزی، مشکاة المصابیح، ص ۴۷۸؛ أبی داوود، السنن، ج ۲ ص ۴۳۴.
(۱۱) ابن ماجه، السنن، ج ۲ ص۱۳۶۰؛ مسلم نیشابوری، الجامع الصحیح، ج ۸ ص۲۰۵، بخاری، الجامع الصحیح، ج ۸ ص ۱۰۳.
(۱۲) علامه مجلسی، بحارالأنوار، ج۵۳ ص۱۹۶.
(۱۳) طبرانی، المعجم الکبیر، ش م 948، أبی داوود، السنن، ش م 4329، ترمذی، السنن، ش م 2247 و 2249.
(۱۴) بخاری، الجامع الصحیح، ش م 7355؛ أبی داوود، السنن، شماره مسلسل 4331 و مسلم نیشابوری، الجامع الصحیح، ش م 94 – 2929.
(۱۵) شیخ صدوق، من لا یحضره الفقیه، ج۲ ص564 ح 3156.
(۱۶) علامه مجلسی، بحارالأنوار، ج۵۱ ص۹۸.
(۱۷) أبی داود الطیالسی، مسند، ص۱۵۰ ح۱۱۰۶ و ص265 ح 1963؛ ابن أبی شیبه، المصنّف، ج۱۵ ص137 ح 19325؛ أحمد بن حنبل، المسند، ج۵ ص221.
(۱۸) ابن أبی شیبه، المصنّف، ج 7 ص 17 ح 1؛ متقی هندی، کنز العمّال ج 2 ص 263 ح 3975؛ ابن ماجه، السنن، ج2 ص512 – 515 ، باب «فتنه الدجال وخروج عیسی».
(۱۹) ابن حمّاد، الفتن، ج 2 ص543 ح 1527.