مقدمه:
آیا برای خلافت و جانشینی پیامبر، سنوسال ملاک است؟! شکی نیست که امیرالمؤمنین علیهالسلام در روز غدیر و هنگام شهادت پیامبر اکرم جوان بودند. اما با این حال خدا و پیامبر به خلافت ایشان رضایت داشتند. آیا با وجود این رضایت، جایی برای نظر و رأی مردم باقی میماند؟! باکمیتورق در صفحات تاریخ میبینیم پیامبر اکرم در یوم الإنذار ( یوم الدار) نیز رسالت خود و وصایت امیرالمؤمنین علیهالسلام را اعلام فرموده بودند با این که به سنوسال امیرالمؤمنین علیهالسلام برای خلافت کاملاً آگاه بودند.
إنَّهُ أوَّلُ مَن آمَنَ بِاللّٰه و رَسُولِهِ
متن خطبۀ غدیر
علی بن أبیطالب اولین مومن به خدا و رسولش است.
در این مقاله با این مطالب بیشتر آشنا میشوید:
- امیرالمؤمنین علیهالسلام؛ نوجوانی که یوم الإنذار پیامبر صلّیاللّٰهعلیهوآله را تصدیق کرد!
- دست و پا زدن علمای اهلتسنن در حدیث یوم الإنذار
- مسئلۀ سن تکلیف و قبولی عبادات قبل از آن
- بحث ابن عباس با عمر دربارۀ سنوسال امیرالمؤمنین علیهالسلام برای خلافت
- حامل آیات برائت؛ امیرالمؤمنین علیهالسلام یا ابوبکر بن أبیقحافه؟!
- شورای شش نفره و علت حضور امیرالمؤمنین علیهالسلام در میان آنها
- ابطال حدیث دروغین صدقه بودن ارث انبیا
- ابطال شبهۀ کمسنوسال بودن امیرالمؤمنین علیهالسلام برای خلافت
امیرالمؤمنین علیهالسلام؛ نوجوانی که یوم الإنذار پیامبر صلّیاللّٰهعلیهوآله را تصدیق کرد!
هنگامیکه رسولخدا صلّیاللّٰهعلیهوآله نزدیکان و بزرگان بنیهاشم را در جریان یوم الدار دعوت کرده و از ایشان پذیرایی کردند و فرمودند: من رسولخدا هستم. اولین کسی که مرا تصدیق کند، جانشین من است و دین خدا را تصدیق کرده است.
در یوم الإنذار اگر یک نفر مسلمان میشد، کل جامعه از اسلام او تاثیر میگرفت. شیعه و سنی نوشتهاند [البته منابع سنیها بیشتر است] که امیرالمؤمنین علیهالسلام هر سه مرتبه برخاسته واعلام آمادگی کردند. (۱) آنگاه رسولخدا صلّیاللّٰهعلیهوآله فرمودند:
آگاه باشید! این علی، وزیر من در زمان حیاتم و جانشین من بعد از من است.
دست و پا زدن علمای اهلتسنن در حدیث یوم الإنذار
این جریان در کتابهایی همچون تاریخ الخمیس، الإمامه و السّیاسه، تاریخ طبری و آثاری از این دست ثبت شده (2) و همه این را نوشتهاند؛ چه علمای شیعه و چه عامه!
ولی جالب اینجا است که علمای اهلتسنن در توجیه این حدیث گفتهاند: این حدیث صحیح است و انکارناپذیر؛ اما مراد پیامبر جانشینی ایشان به عنوان چهارمین نفر است!
بعضی هم به سراغ سن امیرالمؤمنین علیهالسلام رفته و گفتهاند: اسلام ایشان ارزش نداشت؛ چون به سن تکلیف نرسیده بودند!
پاسخ این کلام مضحک این است که اگر آن اسلام ارزش نداشت، چطور اشرف کائنات پیامبر اکرم صلّیاللّٰهعلیهوآله همان اسلام را پذیرفتند؟! (3)
حال فرض کنید، اگر همین فضیلت یعنی سبقت امیرالمؤمنین علیهالسلام در اسلام برای یکی از خلفای اهلتسنن وجود داشت، آیا آن را بینهایت بزرگ نمیکردند؟!
مسئلۀ سن تکلیف و قبولی عبادات قبل از آن
چند نکته در این رابطه دارای اهمیت است:
1. سن تکلیف، دربارۀ احکام عملی موضوعیت دارد نه در باب عقاید!
2. سن تکلیف، برای وجوب است نه برای اصل عمل. از همین رو نماز پسری که به سن تکلیف نرسیده، درست و پذیرفته است؛ گرچه بر او فرض و واجب نیست که نماز بخواند. تمام امت اسلامی میگویند: عبادت خدا حسن ذاتی دارد و برای کسی که این کار را میکند، ثواب نوشته میشود.
این مسئله ثابت است که در مسائل اعتقادی اصلا سنوسال مهم نیست. بنابراین اگر کسی زیر سن تکلیف، توحید داشته باشد و مسلمان بمیرد، مُوحّد مرده است. اگر کسی زیر سن تکلیف، مشرک از دنیا برود، حکم مخالف موحد را دارد؛ گرچه ممکن است شخصی که به سن تکلیف نرسیده، جهنمی نشود.
اگر فردی در خانوادهای مسلمان باشد، حکم مسلمان دارد و به بهشت میرود. این حکم به دلیل جریانهای آن طفلِ مسلمان در عوالم گذشته و اسلام او در آنجا است. همچنین اگر فردی در خانوادهای نامسلمان بوده و از دنیا رفته، فعلا در حکم مسلمان نیست تا در قیامت از او امتحان گرفته شده و مشخص شود آیا ولایت را میپذیرد و بهشتی میشود یا بالعکس!
همچنین از کسانی که مستضعف در دین باشند و قدرت فهم مطالب و معارف را نداشته باشند و با همین حال بمیرند نیز در قیامت امتحان گرفته میشود. (4)
بنابراین مسائل اعتقادی سنوسال ندارد و بر همه لازم است که موحد باشند چه قبل از تکلیف و چه بعد از آن. با این توضیح، اسلام و ایمان امیرالمؤمنین علیهالسلام در یوم الإنذار خدشهپذیر نیست و مقبول است.
بحث ابن عباس با عمر دربارۀ سنوسال امیرالمؤمنین علیهالسلام برای خلافت
جوهری در کتاب «السقیفه و الفدک» خود مینویسد:
ابن عباس گفت: روزی دست من در دستان عمر بود و در بازار راه میرفتیم! [نوع همراهی ابن عباس با عمر جای تعجب و دقت دارد و باید در بررسی شخصیت ابن عباس به آن توجه شود]
او رو به من کرد و گفت: ابن عباس! علی خیلی مظلوم واقع شد! [منظور او بعد از جریان فدک و سقیفه است] چراکه حق با علی بود ولی مردم به ابوبکر رأی دادند!
ابن عباس گفت: اگر واقعا قبول دارید که علی مظلوم است حق او را بازگردانید!
عمر گفت: مردم او را نمیپسندند؛ چون سنش کم است و مُسنتر از او فراوان!
ابن عباس گفت: اگر خلافت حق او است، باید به او بدهی و کاری به سنوسال ندارد!
ابن عباس میگوید: اینجا بود که عمر ناراحت شد و دستش را از دستم رها کرد و با پرخاش به من گفت: سنش کم بود و مردم به این خاطر به سراغ ابوبکر رفتند!
ابن عباس میگوید: با خودم گفتم، این عذر بدتر از گناه اول او است! بنابراین به عمر گفتم:
سن امیرالمؤمنین علیهالسلام را کم میشمارید و حال آنکه خداوند این سنوسال را کم نشمرده و آیات برائت را به اوداد که به مکه ببرد و بر مشرکان بخواند! (5)

حامل آیات برائت؛ امیرالمؤمنین یا ابوبکر بن أبیقحافه؟!
وظیفۀ ابلاغ آیات برائت در ابتدا به ابوبکر داده شد تا در مکه برای مشرکان بخواند! اما جبرئیل به محضر پیامبر صلّیاللّٰهعلیهوآله آمد و عرضه داشت: یا رسولاللّٰه! این آیات را باید خود شما یا مردی از شما ببرد و بر مشرکان بخواند! اینجا بود که به امر پیامبر صلّیاللّٰهعلیهوآله، ابوبکر را بازگرداندند و این مسئولیت را به امیرالمؤمنین علیهالسلام دادند. ایشان نیز وظیفه را در نهایت دلاوری و شجاعت انجام دادند.
اهل سقیفه که سنوسال را در خلافت معتبر میدانند کجا بودند که در رابطه با سن امیرالمؤمنین علیهالسلام به پیامبر صلّیاللّٰهعلیهوآله اشکال کنند؟! این در حالی است که ابوبکر بیلیاقت در ابلاغ آیات برائت، خود را شایستۀ تکیه بر منبر نبی و خلافت میداند! (6)
اگر سنوسال در خلافت الاهی و آسمانی مطرح است، باید پرسید که چرا پدر ابوبکر به عنوان خلیفه انتخاب نشد؟
پدر ابوبکر در طائف بود و هنگامی که ابوبکر برایش پیغام فرستاد که بیا و با من بیعت کن! در پاسخ به نامۀ او نوشت: چطور تو را انتخاب کردند؟
ابوبکر گفت: مردم مرا به خاطر سنّم انتخاب کردند!
پدرش جواب داد: اگر ملاک سنوسال است، پس چرا مرا که سن بیشتری دارم را انتخاب نکردند؟! (7)
شورای شش نفره و علت حضور امیرالمؤمنین علیهالسلام در میان آنها
در شورای شش نفرهای که در سال 23 هجری توسط عمر بن خطاب برای تعیین خلیفۀ بعد از خود تشکیل شد، آنها امیرالمؤمنین علیهالسلام را نیز در کنار پنج نفر دیگر نامزد خلافت و جانشینی اعلام کردند. امیرالمؤمنین علیهالسلام با اینکه این حکومت و شورای آن را باطل و خود را خلیفه حقیقی پیامبر صلّیاللّٰهعلیهوآله میدانستند، ولی وارد شورا شدند که با ورودشان هم اتمام حجت کرده باشند و هم دو دلیل از دلایل ایشان را باطل کنند!
یکی از این ادله، سن امیرالمؤمنین علیهالسلام برای خلافت بود؛ چراکه آن حضرت در میان آن شش نفر، کم سنوسالترین بودند.
ابطال حدیث دروغین صدقه بودن ارث انبیا
دومین دلیل هم ابطال حدیثی دروغینی بود که اهل سقیفه به پیامبر صلّیاللّٰهعلیهوآله نسبت داده بودند؛ حدیثی دروغین که میگفت پیامبر فرموده امر نبوت و خلافت بعد از من در یک خاندان جمع نمیشود. (8)
مولا امیرالمؤمنین علیهالسلام با شرکت در شورا فهماندند که این حدیث و آن استدلال باطل است. اهل سقیفه نیز با عملکردشان آن حدیث را باطل دانستند!
امیرالمؤمنین علیهالسلام فرمودند: من وارد آن شورا شدم که با جریان غدیر اتمام حجت کنم و ادلۀ ایشان را باطل کنم. (9)
ابطال شبهۀ کم بودن سنوسال امیرالمؤمنین علیهالسلام برای خلافت
حال به عکس مسئله دقت کنید! اگر امیرالمؤمنین علیهالسلام به شورای شش نفره نمیرفتند، گویا میپذیرفتند که امر خلافت با نبوت در یک خاندان جمع نمیشود و همین تأییدی میشد بر حدیث ساختگی اهل سقیفه!
امیرالمؤمنین علیهالسلام در شورای شش نفره اثبات کردند که اهل سقیفه، همان منافقان زمان پیامبر صلّیاللّٰهعلیهوآله هستند که اگر پیامبر صلّیاللّٰهعلیهوآله به هر شکل، شخصی را به عنوان خلیفۀ بلافصل و وصی و امام بعد از خود انتخاب میکردند، باز این افراد آن را نمیپذیرفتند.
پانوشت:
(1) علامه مجلسی، بحارالأنوار، ج۱۸ ص۱۹۱و۱۹۲
(2) طبری، تاریخ الأمم و الملوک، دار قاموس الحدیث، ج۲ ص۲۷۹؛ حسکانی، شواهد التنزیل، ج۱ ص۵۴۳؛ ابن هشام، السیرة النبویة، مکتبة العلمیه، ج۱ ص۲۶۲؛ سیوطی، الدر المنثور، ج۵ ص۹۷
(3) ابن هشام، السیرة النبویة، ج۱ ص۲۶۲؛ علامه امینی، الغدیر، ج۳ ص۲۳۶؛ ابن عبدربه، عقدالفرید، ج۳ ص۴۳
(4) کلینی، الکافی، ج۳ ص۲۴۸؛ علامه مجلسی، بحارالأنوار، ج۵ ص۲۸۹
(5) ابن أبیالحدید، شرح نهج البلاغه، ج۱۲ ص۴۶
(6) علامه مجلسی، بحارالأنوار، ج۲۱ ص۲۷۵
(7) علامه مجلسی، بحارالأنوار، ج۲۹ ص۹۴ حدیث۳
(8) علامه مجلسی، بحارالأنوار، ج۲۸ ص۲۷۴
(9) علامه مجلسی، بحارالأنوار، ج۳۱ ص۳۵۷