یکی از ویژگیهای امام عصر عجلاللّٰهتعالیفرجه سیادت ایشان است. نسب آن حضرت از طریق مادر به پیامبر صلّیاللّٰهعلیهوآله میرسد. در این مقاله به بررسی انتقال سیادت از مادر، جایگاه والا و محترم سیادت و سیادت امام عصر عجلاللّٰهتعالیفرجه خواهیم پرداخت.
«سلسله جلسات مختصات ظهور امام عصر عجلاللّٰهتعالیفرجه»
فهرستی از سرفصلهای این مقاله:
- حضرت مهدی صلواتاللّٰهعلیه، فرزند رسولخدا
- انتقال سیادت از طریق مادر!
- حرمتشکنی در حق سادات و جایگاه سیادت!
- عنایت ویژۀ پیامبر با احترام به سادات
- وجوب احترام به خاندان پیامبرصلّیاللّٰهعلیهوآله
حضرت مهدی صلواتاللّٰهعلیه، فرزند رسولخدا
قال رسولاللّٰه صلّیاللّٰهعلیهوآله: الْمَهْدِیُّ مِنْ وُلْدِی اسْمُهُ اسْمِی وَ کُنْیَتُهُ کُنْیَتِی أَشْبَهُ النَّاسِ بِی خَلْقاً وَ خُلْقاً. (۱)
مهدی عجلاللّٰهتعالیفرجه (از فرزندان من است و اسم او همان اسم من است و کنیه اش نیز کنیه من است و شبیه ترین مردم به من از جهت شباهت و اخلاق است.
وقتی رسولخدا صلّیاللّٰهعلیهوآله میفرمایند: مهدی صلواتاللّٰهعلیه از اولاد من است مانند این است که بفرمایند مهدی صلواتاللّٰهعلیه از اولاد فاطمه سلاماللّٰهعلیها است.
زیرا نسل رسولخدا صلّیاللّٰهعلیهوآله تنها از حضرت فاطمه سلاماللّٰهعلیها جریان پیدا کرده و در بعضی از روایات نیز تصریح شده است که مهدی صلواتاللّٰهعلیه از فرزندان حضرت فاطمه سلاماللّٰهعلیها است: الْمَهْدِیُّ مِنْ عِتْرَتِی مِنْ وُلْدِ فَاطِمَةَ. (۲)
سیادت مدعیان دروغین مهدویت؟!
معمولاً بیشتر کسانی که ادعای مهدویت کردند از فرزندان رسولخدا صلّیاللّٰهعلیهوآله نبودند مثل احمدالحسن بصری پلید که طبق تحقیقات صورت گرفته اصلاً سید نیست!
مدعیان مهدویت در بین خلفاء بنی امیه و بنی عباس هم این گونه بودند که ادعا داشتند ما مهدی هستیم ولی یا اصلاً سیّد و هاشمی نبودند و اگر هم هاشمی بودند باز فرزند رسولخدا صلّیاللّٰهعلیهوآله نبودند بلکه از نسل عباس عموی رسولخدا صلّیاللّٰهعلیهوآله بوده اند.
بنیامیه نیز از نسل یک غلام رومی که اصلاً منتسب به بنی هاشم نبود میباشند. (۳)
امثال مهدی عباسی ملعون که ادعای مهدی موعود بودن میکرد نه تنها کوچک ترین اثر مثبتی نداشتند بلکه آن قدر غرق فساد بودند که به ظلم و فساد زمین اضافه کردند.
ما معتقدیم که مهدی موعود صلواتاللّٰهعلیه به واسطه پدرانشان امام حسن عسکری تا سیدالشهدا علیهمالسلام به امیرالمؤمنین و حضرت زهرا سلاماللّٰهعلیهما میرسند و از این طریق به رسولخدا صلّیاللّٰهعلیهوآله منتسب میشوند.
پس واسطه اتصال حضرت مهدی صلواتاللّٰهعلیه به رسولخدا صلّیاللّٰهعلیهوآله، حضرت زهرا سلاماللّٰهعلیها هستند و این نشان میدهد که فرزندان دختر نیز فرزند انسان هستند.
انتقال سیادت از طریق مادر!
برخی میگویند: شخصی که مادرش سیّده باشد، سید نیست؛ بلکه میرزا است. آنها ناخواسته انتقال سیادت از مادر را انکار میکنند، در حالی که به فرزندی و انتساب اهلبیت صلواتاللّٰهعلیهم به رسولاللّٰه صلّیاللّٰهعلیهوآله اعتقاد دارند.
اگر واقعاً بدانند چه میگویند و به گفته خود معتقد باشند در واقع انتساب تمامی امامان معصوم حتی امام حسن و امام حسین سلاماللّٰهعلیهما به رسولخدا صلّیاللّٰهعلیهوآله را زیر سؤال بردهاند.
این مطلب باید در ذهنها حک شود که ائمۀ ما علیهمالسلام از سوی مادر به پیامبر صلّیاللّٰهعلیهوآله وصل شدهاند و اگر جریان سیادت از طریق مادر را نپذیرند چگونه در دعای توسل و دیگر زیارات به اهلبیت علیهمالسلام یابن رسولاللّٰه میگویند؟
ارج نهادن به مقام سیادت
اگر کسی در اجداد پدری یا مادری اش ولو یک مادر یا پدربزرگ مادریِ سید را پیدا کند، سیّد خواهد بود و باید خداوند را شکر کند و البته به گونهای رفتار کند که شایسته فرزند و ذریه رسولخدا صلّیاللّٰهعلیهوآله است.
امام سجاد صلواتاللّٰهعلیه فرمودند: لِمُحْسِنِنَا حَسَنَتَانِ وَ لِمُسِیئِنَا ذَنْبَانِ. (۴)
سید از خاندان ما اگر معصیت کند دو برابر گناه و اگر عمل صالح انجام دهد دوبرابر ثواب برایش نوشته میشود.
بنابراین سادات باید احترام خود و رسولخدا صلّیاللّٰهعلیهوآله را داشته باشند.
فرزندان رسولخدا صلّیاللّٰهعلیهوآله در جامعه باید از همه نورانیتر و دیندارتر باشند و طبق این روایت شریف کسانی که سیّد بودن آنها چه از طرف مادر و چه از طرف پدر ثابت میشود تمام ثوابهای آنها دوبرابر است و رشدشان در مسائل معنوی نسبت به دیگران بیشتر است.
غیر سادات نیز باید احترام سادات را نگاه دارند و اگر کسی به شخصی از سادات معظم بی احترامی کند به دردی مبتلا میشود که مداوا نداشته باشد.
شاید درد جسمی باشد و شاید درد روحی باشد و بزرگترین درد این است که خداوند حال عبودیت و بندگی و مناجات خودش را از او بگیرد و این بدترین درد است که شخص حال نماز و روزه نداشته باشد.
حرمتشکنی در حق سادات و جایگاه سیادت!
متأسفانه سالها است که مسئله احترام به سادات کمرنگ شده است؛ در حالی که ما وظیفه داریم به سادات ولو اینکه اهل گناه باشند احترام بگذاریم؛ البته مشخص است که نباید گناهشان را دوست داشته باشیم و نباید احترام به آنها به گونهای باشد که تأیید فسق ایشان محسوب شود.
وظیفۀ ما این است که ایشان را به خاطر انتسابشان به رسولخدا صلّیاللّٰهعلیهوآله احترام کنیم.
اگر بفهمیم که سادات دارای حرمتی عظیم هستند و در هر شرایطی احترام سیادت ایشان به قوت خود باقی است، دیگر هرگاه سیدی به ما بیاحترامی کند جواب او را با بیاحترامی نمیدهیم؛ بلکه خودمان را نگاه میداریم و کنترل میکنیم.
ازدواج با بانوی سیده
کسانی که تمایل دارند با خانمی سیّده ازدواج کنند باید اول حساب اخلاقیات خود را کنند و ببینند اگر میتوانند از عهدۀ مسئولیت و احترام او برآیند برای چنین ازدواجی اقدام کنند.
اما کسی که نمیتواند خودش را نگاه دارد، با زن سیده ازدواج کرد و به او بیاحترامی کرد باید خودش را برای فقر آماده کند.
صد البته اگر کسی میتواند احترام دختر رسولخدا صلّیاللّٰهعلیهوآله را حفظ کند چنین ازدواجی بسیار عالی است؛ زیرا هر که به سادات احترام بگذارد و یا مشکلی را از ایشان برطرف نماید در دنیا و آخرت مورد حمایت رسولخدا صلّیاللّٰهعلیهوآله و امیرالمؤمنین و حضرت زهرا سلاماللّٰهعلیهما قرار میگیرد.
تصمیم بگیریم اگر سیّدی نیاز به کمک داشت حتماً به فریاد او برسیم، البته گاهی مشخص میشود که وی دنبال تجمّلات و امور مادی و گاهی اسراف و تبذیر است که با علم به این موارد کمک کردن خوب نیست و مشکل دارد؛ زیرا او شیفته دنیا شده است و ما با تأمین مالی او، وی را در این مسیر غلط حمایت میکنیم، از همین رو باید خودش را اصلاح کند سپس به او رسیدگی شود.
اما در شرایط استحقاق و تقوا حتماً باید رسیدگی کرد؛ چرا که سه معصوم قول به حمایتِ کمک کننده دادهاند و ائمۀ طاهرین علیهمالسلام هیچگاه از وعدهای که دادهاند سرپیچی نمیکنند و در وانفسای گرفتاریها ما را حمایت و شفاعت میفرمایند. (۵)
عنایت ویژۀ پیامبر با احترام به سادات
مرحوم مجلسی رضواناللّٰهتعالیعلیه در بحار شریف نقل میکند: خانوادهای از سادات در بلخ بودند و هم مرد این خانواده و هم همسرش از علویین و سادات بودند و از جهت مادی وضع خوبی نداشتند.
این مرد بعد از مدتی از دنیا رفت، خانم وی که علویه بود با چند دختر صغیر به جای ماند و بعد از مدتی از شدت سختی و ترس از سرزنش دشمنان مجبور میشود که در خانه دیگران کلفتی کند و از طرفی حیا را منافی با این عمل میدید، ولی چون زمستان نزدیک بود چارهای غیر از کارگری نداشت.
بعد از مدتی با خود تصمیم میگیرد که به شهری غیر از محل زندگی خود برود تا کسی او را نشناسد؛ از این رو با کاروانی که به سمت سمرقند حرکت میکرد راهی آن شهر شد و وقتی که به شهر سمرقند رسیدند هر کسی به خانه خود رفت و از این زن غافل شدند و این زن در هوای زمستانی بدون پناه با چند بچه تنها ماند.
به ناچار دخترانش را در مسجدی گذاشت و به جستجوی مکانی امن برای خود پرداخت و در بین راه از کسی پرسید که آیا در این شهر عالمی هست؟
گفتند: آری در فلان محل عالمی است که قاضی این شهر هم محسوب میشود.
آدرس را گرفت و به سمت خانه آن عالم حرکت کرد و وقتی با آن عالم رو برو شد به او گفت: ما بچههای پیامبر صلّیاللّٰهعلیهوآله هستیم و الآن در این هوای سرد نیازمند جا و مکان هستیم اگر ممکن است به ما پناه بدهید.
قاضی به او گفت: أَقِیمِی عِنْدِی الْبَیِّنَةَ أَنَّکِ عَلَوِیَّةٌ! سند و شاهد دارید که سیده و علویه هستید؟ وی نا امید میشود چرا که واقعاً سندی نداشت و آن قاضی عذر او را میخواهد لذا با بچههای خود در کوچهها به حرکت میافتد.
خانۀ مجوسی
در یکی از کوچهها درِ خانهای را باز میبیند که مردم در آن رفت وآمد داشتند و طعام میخوردند، ایشان از ترس تلف شدن بچه هایش وارد آن خانه میشود و در بین مردم مینشینند و مشغول خوردن طعام میشوند.
بعد از اتمام مجلس میپرسد صاحب این خانه کیست؟ میگویند وی مردی مجوسی و از محافظین و نگهبانان شهر است، علویه شرح حال خود را میگوید و بیان میدارد که ما بچههای پیامبر صلّیاللّٰهعلیهوآله هستیم و نیاز به یک جایی برای استراحت داریم .
آن مرد با فریادی بلند خادمش را صدا میزند که اتاقی را گرم کنند تا آن علویه و دخترانش در آنجا به استراحت بپردازند.
آن علویه را به اندرون میبرند و بانوی خانه با البسه نظیف ایشان را به حمام میفرستد و با طعامهای رنگین از ایشان پذیرایی میکند.
رویای صادقه در ثواب احترام به جایگاه سیادت
همان شب آن عالم و قاضی مسلمان در خواب میبیند که قیامت برپا شده و هر کسی به فکر خویش است.
چشمش به قصری زُمُرّدین میافتد و میپرسد این قصر مال کیست؟ میگویند مربوط به مردی مسلمان است، به سختی خودش را به رسولخدا صلّیاللّٰهعلیهوآله میرساند ولی آن حضرت از او روی میگردانند.
عرضه میدارد یا رسولاللّٰه از من روی میگردانید در حالی که من مردی مسلمان هستم؟
رسولخدا صلّیاللّٰهعلیهوآله میفرمایند: أَقِمِ الْبَیِّنَةَ عِنْدِی أَنَّکَ مُسْلِمٌ! تو سند داری که مسلمان هستی؟
عالم متحیر شده و میگوید: یا رسولاللّٰه در این صحرا از کجا سند بیاروم؟
رسولخدا صلّیاللّٰهعلیهوآله میفرمایند: نَسِیتَ مَا قُلْتَ لِلْعَلَوِیَّةِ؟ وَ هَذَا الْقَصْرُ لِلشَّیْخِ الَّذِی هِیَ فِی دَارِهِ! فراموش کری که از آن دخترانم سند خواستی؟ ایشان از کجا برای تو مدرک بر سید بودنشان میآوردند که تو از آنها درخواست سند کردی؟
اکنون این قصر زمرد مربوط به کسی است که آن علویه را در خانه خود جای داده و پذیرایی میکند.
قاضی از خواب بیدار میشود و متوجه اشتباه خود شده و گریان شده و به صورت خود لطمه میزند و چند نفر را مأمور میکند که در شهر بگردند و آنها را پیدا کنند.
سادات در منزل مجوسی!
بعد از تفحص و جستجو برایش خبر میآورند که ایشان در منزل فلان مجوسی هستند.
سراسیمه خود را به در آن خانه میرساند و هنگامی که آن تاجر مجوسی را میبیند میپرسد علویه و فرزندانش کجا هستند؟ میگویند نزد من و در منزل من استراحت میکنند.
درخواست میکند که آن خانواده را به او تحویل دهد تا خودش به آنها جا و مکان بدهد، ولی آن مرد با خنده میگوید: چنین امری غیر ممکن است!
قاضی میگوید این هزار اشرفی طلا را بگیر و ایشان را به من تحویل بده، تاجر مجوسی میگوید: نه به خدا قسم! حتی اگر صدهزار اشرفی هم بدهی چنین نمیکنم!
قاضی اصرار و الحاح زیادی مینماید تا این که مرد مجوسی میگوید: آن خوابی که تو دیدی من هم دیدم که صحرای قیامت بر پا بود و آن قصری که دیدی مال من است.
تو میخواهی مسلمان بودنت را دلیل بر ارجحیت خود بر این امر بدانی در حالی که به خدا قسم نه من و نه زن و بچهام نخوابیدیم تا این که همگی به دست آن علویه مسلمان شدیم و رسولخدا صلّیاللّٰهعلیهوآله به من فرمودند: این قصر زمردی مال تو و خانوادۀ تو است؛ این بهخاطر آن خدمتی است که به آن علویه کردی و همۀ شما خانواده اهل بهشت خواهید بود. (۵)
کسانی که به نسل و فرزندان رسولخدا صلّیاللّٰهعلیهوآله به هر نحوی احترام بگذارند و از ایشان حمایت کنند مطمئن باشند مورد حمایت رسولخدا و حمایت امیرالمؤمنین صلواتاللّٰهعلیهماوآلهما قرار خواهند گرفت.
وجوب احترام به خاندان پیامبرصلّیاللّٰهعلیهوآله
ما وظیفه داریم به سادات احترام بگذاریم و هرچه این عزیزان با ایمان تر و محبتشان به اهلبیت علیهمالسلام بیشتر باشند باید احترام ما به ایشان بیشتر باشد چه رسد به فرزندان معصوم پیامبر علیهمالسلام که طبیعتاً باید احترام ما نسبت به حضرت مهدی و اجداد طاهر ایشان علیهمالسلام در اوج باشد.
تا جایی که میبینیم وجود نازنین امام صادق و امام رضا صلواتاللّٰهعلیهما وقتی نام خاص حضرت مهدی عجلاللّٰهتعالیفرجه (را بر زبان میآوردند و یا میشنیدند برمی خاستند و دست مبارک را روی سر میگذاشتند و در حق آن حضرت دعا میکردند: اللّهمّ عجّل فَرَجَه و مَخرَجَه وَ انصُرنا بِهِ نَصراً عَزيزاً (۶)
اهلبیت علیهمالسلام اینگونه به ما آموختهاند که احترام به حضرت مهدی صلواتاللّٰهعلیه باید خاص باشد.
این خانواده آینههای خداییاند
درانتهای جاده بی انتهاییاند
خیل ملک مقابلشان سجده میکند
اینها خدا نیند ولیکن خداییاند
عظمت اهلبیت علیهمالسلام اقتضا میکند که نامهای مبارک ایشان را با اجلال ببریم و با آن اسماء مقدسه به احترام رفتار کنیم و نباید رفتاری که مناسب با مقام آن بزرگواران نیست داشته باشیم.
به عنوان مثال اگر زن یا مردی با آرایش خاص یا لباس نامناسبی وارد حرم بشود به حضور امام توجه نکرده است.
ابوبصیر و احترامِ حضور نزد معصوم علیهالسلام
ابوبصیر میگوید: دَخَلْتُ الْمَدِینَةَ وَ کَانَتْ مَعِی جُوَیْرِیَةٌ لِی فَأَصَبْتُ مِنْهَا ثُمَّ خَرَجْتُ إِلَی الْحَمَّامِ فَلَقِیتُ أَصْحَابَنَا الشِّیعَةَ وَ هُمْ مُتَوَجِّهُونَ إِلَی الصَّادِقِ علیه السلام فَخِفْتُ أَنْ یَسْبِقُونِی وَ یَفُوتَنِی الدُّخُولُ عَلَیْهِ فَمَشَیْتُ مَعَهُمْ حَتَّی دَخَلْتُ الدَّارَ مَعَهُمْ.
وارد مدینه شدم در حالی که نیاز به حمام و غسل جنابت داشتم، اما در راه عدهای از اصحاب را در مسیر خانه امام صادق صلواتاللّٰهعلیه دیدم و با خود گفتم که اول به دیدار امام صادق صلواتاللّٰهعلیه بروم تا وقت نگذرد؛ از همین رو با همان حالت جنابت در میان آن جمعیت نشستم.
امام صادق صلواتاللّٰهعلیه فرمودند: یَا أَبَا بَصِیرٍ أَمَا عَلِمْتَ أَنَّ بُیُوتَ الْأَنْبِیَاءِ وَ أَوْلَادِ الْأَنْبِیَاءِ لَا یَدْخُلُهَا الْجُنُبُ! فَاسْتَحْیَیْتُ.
مگر نمیدانید که ورود به خانههای انبیا و اولاد انبیا علیهمالسلام با حال جنابت ممنوع است؟! من خجالت کشیدم و عرض کردم: یَا ابْنَ رسولاللّٰه إِنِّی لَقِیتُ أَصْحَابَنَا وَ خِفْتُ أَنْ یَفُوتَنِیَ الدُّخُولُ مَعَهُمْ وَ لَنْ أَعُودَ إِلَی مِثْلِهَا أَبَداً. (۷)
دوستان را دیدم که به محضر شما مشرف میشوند و حیفم آمد که حضور شما را از دست بدهم؛ اما دیگر این عمل از من صادر نخواهد شد.
بافضیلتترین خانه
خداوند متعال میفرماید: فِی بُیُوتٍ أَذِنَ اللَّهُ أَن تُرْفَعَ وَیُذْکَرَ فِیهَا اسْمُهُ یُسَبِّحُ لَهُ فِیهَا بِالْغُدُوِّ وَالْآصَالِ. (۸)
خانههایی که خداوند اذن فرموده رفیع باشند و در آنها نام خدا برده شود و صبح و شام در آنها تسبیح او گویند.
در روایتی آمده است که رسولاللّٰه صلّیاللّٰهعلیهوآله این آیۀ شریفۀ را قرائت کردند و شخصی از ایشان پرسید: ای بُیُوتٍ هَذِهِ یَا رَسُولَ اللَّهِ؟
ای پیامبر خدا! این خانهها کداماند؟
رسول اکرم صلّیاللّٰهعلیهوآله فرمودند: بُیُوتُ الْأَنْبِیَاءِ، خانههای پیامبران!
ابوبکر برخاست و با اشاره به خانۀ امیرالمؤمنین و فاطمه زهرا صلواتاللّٰهعلیهما پرسید: یَا رسولاللّٰه هَذَا الْبَیْتُ مِنْهَا؟
آیا این خانه هم از آن خانهها است؟ حضرت فرمودند: نَعَمْ مِنْ أَفْضَلِهَا! بله همینطور است، بلکه برترینِ آن خانهها است. (۹)
احترام فرشتگان به خاندان عصمت و طهارت علیهمالسلام
و باز در روایت زیبای دیگری از امام جواد صلواتاللّٰهعلیه نقل شده که فرمودند: یکی از اصحاب پدرم مریض شد و حضرت رضا صلواتاللّٰهعلیه به عیادت او رفتند و از او پرسیدند:
حال تو چطور است؟ در پاسخ عرض کرد: مرگ را به چشم خود دیدم و با این عبارت میخواست شدت دردی را که از بیماری میکشید برای حضرت بیان کند.
حضرت فرمودند: مرگ را چگونه دیدی؟ گفت: سخت و دردناک!
فرمودند: آنچه دیدی خود مرگ نبود بلکه فقط کاری بود که مرگ در ابتدا با تو میکند و اینگونه گوشهای از احوال خود را به تو نشان میدهد؛ همانا مردم دو دستهاند: یک دسته کسانی هستند که با مرگ راحت میشوند و دستۀ دوم کسانیاند که با مرگشان دیگران از اذیت آنها راحت میشوند.
سپس فرمودند: ایمانت به خدا و ولایت را تجدید کن تا از دستۀ اول و کسانی باشی که به واسطۀ مرگ راحت میشوند.
ایستادن ملائکه در حضور امام رضا علیهالسلانم
آن مرد هم همین کار را کرد و گفت: ای پسر رسولخدا! اینان فرشتگان پروردگاراند که با درودها و هدایا بر شما سلام میکنند و اکنون ایشان روبهروی شما ایستادهاند، اجازه بدهید بنشینند.
امام رضا صلواتاللّٰهعلیه فرمودند: اجْلِسُوا مَلَائِکَةَ رَبِّی، بنشینیدای فرشتگان پروردگار من!
سپس به مریض فرمودند: از آنها بپرس آیا دستور داشتند که در حضور من بایستند؟ مریض گفت: از آنها پرسیدم، گفتند اگر همۀ فرشتگانی که خدا آفریده در محضر شما باشند، برای شما خواهند ایستاد و تا اجازه ندهید نخواهند نشست، هَکَذَا أَمَرَهُمُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ، خدای بزرگ به آنان چنین دستور فرموده است.
آنگاه مرد چشمانش را بست و گفت: السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا ابْنَ رسولاللّٰه هَذَا شَخْصُکَ مَاثِلٌ لِی مَعَ أَشْخَاصِ مُحَمَّدٍ وَ مَنْ بَعْدَهُ مِنَ الْأَئِمَّةِ علیهمالسلام وَ قَضَی الرَّجُلُ.
سلام بر شماای پسر رسولخدا، این شمایید که در کنار حضرت محمّد صلّیاللّٰهعلیهوآله و امامان پس از او علیهمالسلام در برابرم ایستادهاید و این را گفت و جان داد. (۱۰)
پانوشت:
(۱) علامه مجلسی، بحارالأنوار، ج۳۶، ص۳۰۹.
(۲) علامه مجلسی، بحارالأنوار، ج۵۱، ص۷۵.
(۳) علامه مجلسی، بحارالأنوار، ج۳۱، ص۵۱۶، انساب النواصب ص۷۲.
(۴) علامه مجلسی، بحارالأنوار، ج۴۶، ص۱۸۱، حدیث۴۴.
(۵) علامه مجلسی، بحارالأنوار، ج93، ص234، شیخ صدوق، عیون اخبار الرضا صلواتاللّٰهعلیه، ج2، ص51، شیخ طوسی، الامالی، ص355.
(۵) علامه مجلسی، بحارالأنوار، ج۴۲، ص۱۲.
(۶) مستدرك سفينة البحار، ج۸، ص626؛ آقابزرگ طهرانی، الذريعه ج2۳، ص۲۴۷، تكمله امل الآمل للسيد حسن الصدر بتحقيق السيد احمد الحسيني.
(۷) علامه مجلسی، بحارالأنوار، ج۴۷، ص۱۲۹.
(۸) نور/ ۳۶.
(۹) علامه مجلسی، بحارالأنوار، ج۲۳، ص۳۲۵.
(۱۰) علامه مجلسی، بحارالأنوار، ج۶، ص۱۹۴، حدیث۴۵، به نقل از دعوات راوندی.