مقدمه:
امام حسین علیهالسلام پس از مکه با توجه به سکوت اهل یمن و نامههای فراوان اهل کوفه، قصد سفر به عراق و شهر کوفه کردند.
خروج امام از مکه
با توجه به توصیۀ ابن عباس که خروج امام حسین علیهالسلام از مکه را به نفع یزید دیگری به نام عبدالله بن زبیر برای تسلط بر شهر میدانست و اینکه پیشنهاد داده بود تا در صورت ضرورت خروج از مکه، حضرت بدون همراهی زنان و کودکان به یمن بروند تا امام در آنجا به نامهنگاری با کوفیان و عراق ادامه دهند، اما امام حسین علیهالسلام بر خلاف نظر همه به عراق سفر کردند.
بنابراین بررسی علل سفر ایشان به کوفه اهمیت ویژه مییابد و بهترین راه برای شناخت آن علل، رجوع به بیانات شریف خود امام حسین علیهالسلام است.
سخن آن دسته افرادی که مکه را مکان امنی برای امام میپنداشتند غلط بود. به دلیل همین ناامنی موجود در مکه برای امام حسین علیهالسلام، اماننامهای از سوی عمرو بن سعید بن عاص برای حضرت ارسال شد که مورد اعتنا قرار نگرفت؛ زیرا هدف عمرو کشتن امام بود.
هنگام اطلاع عمرو از بیاعتنایی امام به نامهاش، وی یحیی بن سعید را با عدهای به سمت حضرت فرستاد تا مانع خروج ایشان از مکه شود. این مواجهه به درگیری میان دو گروه نیز انجامید اما موفق به جلوگیری از امام نشدند. عمرو پس از شکست در این مرحله، نامهای به والی کوفه نوشت و از او خواست تا نسبت به از بین بردن امام اقدام کند.
علت و انگیزۀ امام از سفر به عراق و کوفه؟
با توجه به دعوت فراوان کوفیان از امام حسین علیهالسلام و ارسال حدود 12 یا 18هزار نامه و آگاهی امام از سابقۀ منفی کوفیان در وفای به عهد، حضرت برای اطمینان از موضع آنها جناب مسلم بن عقیل علیهالسلام و عبدالله بن یقطر را به کوفه فرستادند.
بنابراین امام حسین علیهالسلام بدون تحقیق به سمت کوفه حرکت نکردند. بلکه فرستادۀ ایشان جناب مسلم بن عقیل علیهالسلام پس از بررسی اوضاع کوفه و مواضع کوفیان به حضرت نامه نوشتند. او ایشان را به کوفه فراخواند و امام نیز پس از این نامه مکه را به مقصد کوفه ترک کردند.
سکوت یمن و دعوتنامۀ کوفیان در عراق
با توجه به سکوت مردم یمن و دیگر شهرها و عدم حمایت و دعوت از امام حسین علیهالسلام توسط یمنیها به دست میآید که پیشنهاد رفتن به یمن، فکری عاقلانه و سنجیده نبوده و وجود دوستان فراوان برای حضرت در یمن نیز سخن قابل اطمینانی نیست.
در کاروان امام به سمت کوفه، شتری مخصوص برای حمل نامههای کوفیان تهیه شده بود. با این وجود در صورت عدم پاسخ امام و نرفتن به کوفه، حضرت در نظر افکار عمومی مورد سوال و مؤاخذه قرار میگرفتند که چرا نرفتید و پاسخی به ۱۸هزار دعوتنامه از جانب کوفیان ندادید؟!
به علاوه با در نظر گرفتن فرمودۀ امام حسین علیهالسلام که یمن را نیز امن نمیدانستند و فرمودند: «اگر من در غار نیز باشم، یزیدیان مرا رها نکرده و به دنبال قتل من خواهند بود» امام به هر کجا سفر میکردند راهی برای نجات ایشان نبود.
شهادت امام و نجات اسلام
علاوه بر این و از همه مهمتر، هدف امام حسین علیهالسلام از سفر به عراق شهادت بوده است. امام با علم به جو زمان و حالات مردم و اینکه به شهادت خواهند رسید به قتلگاه رفتند. تشخیص الهی و بشری ایشان انحصار راه نجات اسلام و مسلمین در شهادت ایشان بود. به عبارت دیگر اگر حضرت در مکه میماندند و برای ایشان بیعتی گرفته میشد، دیگر اسلامی باقی نمیماند. بنابراین برنامۀ امام حسین علیهالسلام شهادت بود.
پیروزی با جنگ و بیعت ایشان دوام نداشت و به نفع اسلام و مسلمین نبود. همچنین ایشان علم داشتند که در صورت ترک مکه، ابن زبیر حاکم میشود اما حکومت وی دوامی نخواهد داشت. بنابراین بهترین کار را خروج به سمت قتلگاه دانستند تا اسلام زنده شود و زنده بماند.
سفر به عراق با قصد شهادت
ابن عباس و محمد بن حنفیه و دیگران پیروزی را حضور در مکه و عدم سفر به کوفه دانسته و اینچنین به دنبال کسب پیروزی بودند. اما هدف امام حسین علیهالسلام شهادت بود و حضرت پیروزی را در آن میدیدند. زیرا جو زمانه، حال و هوای معاویه را گرفته بود و مردم در دین و ایمان بیبندوبار و سست شده بودند.
امام حسین علیهالسلام در هنگام خروج از مکه در ضمن خطبهای پس از حمد و ثنای الهی فرمودند:
ای مردم! قلادۀ مرگ بر فرزندان آدم همانند گردنبند بر گردن دختران جوان است [آغاز سخن با یاد مرگ] و من اشتیاقی فراوان به دیدار گذشتگان دارم. مانند اشتیاق یعقوب به یوسف و برادران.
[یعقوب چهل سال به اشتیاق یوسف گریست تا اینکه چشمانش سفید شد.
امام در ادامه میفرمایند:
اشتیاق من به مرگ همانند این اشتیاق است. زیرا مرگ ملاقات با رسولخدا صلّیاللهعلیهوآله و دیگر اهلبیت علیهمالسلام است. از همین رو ما نیز باید مرگ را دوست داشته باشیم.