جلسه چهارم از خطبه 65؛
در ادامۀ شرح نکات توحید در نهج البلاغه و بررسی عبارات خطبۀ شصت و پنجم به مسئلۀ علم خدا و این عبارت می رسیم:
«وَ كُلُّ سَمِيعٍ غَيْرَهُ يَصَمُّ عَنْ لَطِيفِ الْأَصْوَاتِ وَ يُصِمُّهُ كَبِيرُهَا وَ يَذْهَبُ عَنْهُ مَا بَعُدَ مِنْهَا وَ كُلُّ بَصِيرٍ غَيْرَهُ يَعْمَى عَنْ خَفِيِّ الْأَلْوَانِ وَ لَطِيفِ الْأَجْسَامِ»
هر شنونده ای غیر از پرودگار از شنیدن صداهای لطیف عاجز است و صداهای خیلی بلند او را کر می کند. و همچنین نمی تواند صداهای دور دست را بشنود. و هر بینایی غیر از پروردگار از دیدن رنگ های مخفی و اجسام لطیف نابیناست.
سرفصل مهمترین مطالب این مقاله:
- صداهای لطیف و کبیر
- علم احاطه ای و ذات اضافه
- انحراف فلاسفه در مورد علم خدا
- انحراف فلاسفه در مورد عقل دانستن خدا
- روایتی درمورد علم، سمع، بصر و قدرت خدا
صداهای لطیف و کبیر
صداهای لطیف اعم است از صداهای بسیار ضعیف مثل صدای راه رفتن مورچه و صداهایی که فرکانس آن ها پایین تر از فرکانس شنوایی انسان است. و صداهای کبیر اعم است از صداهای بسیار بلندی که پرده گوش انسان را پاره می کند یا صداهایی که بالاتر از فرکانس شنوایی انسان است مثل صدای چرخش زمین.
این عبارات خطبه، به وضوح بیان میکند که ما صداهای لطیف و کبیر داریم. و این از اعجاز کلام اهل بیت است که در آن زمان به این صداها اشاره فرمودند. بنابراین یک سری صداهایی داریم که از بس بلند است شنیده نمیشود و صداهایی داریم که از بس کوتاه است شنیده نمیشود.
حضرت می فرماید: برای حضرت حق همه صداها واضح است، لطیف و کبیر ندارد. سمیع بودن پروردگار یعنی حقیقت او حقیقت سمع است. حقیقت سمع نسبت به موجودات دیگر احاطه دارد. سمع، بصر و علم و قدرت خداوند یک حقیقت است و احاطه ایست. و هرکدام را توضیح دهیم بقیه هم توضیح داده می شوند.
علم احاطه ای و ذات اضافه
ما از چیستی علم احاطهای فهمی نداریم یعنی نمی توانیم بگوییم علم احاطه ای چیست؟ فقط می توانیم بگوییم چه نیست و آن را عقلاً اثبات کنیم.
علم ما دارای ذات اضافه است یعنی باید معلومی باشد که ما به آن علم پیدا کنیم. اگر معلومی نباشد علم حاصل نمیشود. یعنی علم بلامعلوم در مخلوق معنا ندارد. حقیقت مخلوق، علم با معلوم است. از همین جا متوجه میشویم که علم خدا با معلوم نیست. علم خدا احاطه بر معلوم است چه معلوم باشد چه معلوم نباشد. حال اگر معلوم خلق شد علم بر معلوم واقع میشود.
اگر علم خدا را ذات اضافه بدانیم خدا را دارای تغییرات کردهایم. چرا که با تغییر معلوم، علم نیز تغییر می کند. مثلاً درختی معلوم من است و من آن را تماشا میکنم. همزمان که درخت رشد میکند معلوم من عوض میشود در نتیجه علم من نیز تغییر میکند.
انحراف فلاسفه در مورد علم خدا
فلاسفه از همین گردنه پرت شدند و نفهمیدند که علم خدا، ذات اضافه نیست بلکه احاطه ایست. فیلسوف می گوید: علم بدون معلوم، غیرممکن است. پس علم خدا هم بدون معلوم نیست. بنایراین چون علم خدا قدیم است معلوم هم در حقیقت خدا قدیم است. این بدان معناست که قبل از خلقت، اشیا در حقیقت خدا موجود بوده اند.
اما ما می گوییم: اتفاقا از همین جا که فهمیدید علم ما بدون معلوم نمیشود باید بفهمید که علم خدا بدون معلوم است و متکی به معلوم نیست. یعنی علم خدا احاطهای است. بنابراین علم خدا قدیم است یعنی، حقیقت خدا علم است.
من از دیگران تعجب میکنم که چرا با این همه تصریح در آیات و روایات، منحرف شده اند؟ آیات و روایات ما مملو است از تعابیری همچون:
وَ أَحاطَ بِكُلِّ شَيْءٍ عِلْماً
أَنَّ اللَّهَ قَدْ أَحاطَ بِكُلِّ شَيْءٍ عِلْماً
وَ اللَّهُ مِنْ وَرائِهِمْ مُحيطٌ
لَهُ الْإِحَاطَهُ بِكُلِّ شَيْءٍ
لا یحیطون بشیء علمه و …
با یک جستجوی ساده بین روایات متوجه خواهید شد که اهل بیت علم خدا را علم احاطهای می دانند و علم خدا، ذات اضافه نیست. و این جواب دندان شکنی خواهد بود برای افرادی که هم خودشان گمراهند و هم دیگران را به گمراهی می کشانند. .
انحراف فلاسفه در عقل بودن خدا
فلاسفه میگویند: خدا عقل است. میگوییم عقل چیست؟ میگویند عقل مُدرک کلیات است یعنی مُدرک جزئیات نیست. بنابراین نتیجه میگیرند خداوند، به جزئیات علم ندارد. چون ما و همه حرکات مان، جزئیات هستیم پس خداوند به ما و رفتارمان علم ندارد! من و شما به هم علم داریم اما خداوند به ما علم ندارد. این حرفها بسیار اسف بار است. درحالیکه وقتی به آیات قرآن نگاه میکنیم مواردی که از علم خدا بیان شده است، اغلب علم به جزئیات است.
مثلا در آیه کریمه داریم:
يَعْلَمُ خائِنَةَ الْأَعْيُنِ وَ ما تُخْفِي الصُّدُورُ
یعنی خداوند چشمی که یواشکی دارد خیانت کند میبیندو از آنچه شما در دل دارید آگاه است.
وَاللَّهُ يَعْلَمُ مَا تُسِرُّونَ وَمَا تُعْلِنُونَ
خدا به هر چه پنهان و آشکار دارید آگاه است.
بنابراین حضرت در این عبارات خطبه میگوید: مخلوق علم به جزئیات دارد اما نه همه جزئیات. ولی پروردگار علم به همه جزئیات دارد. برای او لطیف و کبیر و دور و نزدیک هم معنا ندارد. علم خدا معلوم بردار نیست و احاطهی بر معلوم است.
علم خدا و بینایی و شنوایی او
آنچه برای علم خدا گفته شده برای سمیع و بصیر بودن خدا هم صادق است. یعنی شنوایی و بینایی خداوند احاطه ای است و نیازی به مُسمع و مُبصر ندارد.
هر بینندهای غیر از پروردگار رنگهای مخفی و اجسام لطیف را نمیبیند. مثلا خیلی از رنگها را ما نمیبینیم ولی حیوانات میبینند. خیلی از اجسام لطیف مثل هوا، روح، امواج را ما نمیبینیم. اما همین اجسام را بعضی پرندگان دریافت میکنند یا شاید میبینند. بعضی پرنده شناسان میگویند پرندگان امواج را میبینند و بر آنها سوال میشوند.
روایتی در رابطه با علم خدا و سمع و بصر و قدرت او
عن أبي بَصيرٍ : سَمِعتُ أبا عَبدِ اللّه عليه السلام يَقولُ : لَم يَزَلِ اللّه ُ جلَّ و عَزَّ ربُّنا و العِلمُ ذاتُهُ و لا مَعلومَ، و السَّمعُ ذاتُهُ و لا مَسموعَ ، و البَصَرُ ذاتُهُ و لا مُبصَرَ، و القُدرَةُ ذاتُهُ و لا مَقدورَ ، فلَمّا أحدَثَ الأشياءَ و كانَ المَعلومُ وَقَعَ العِلمُ مِنهُ عَلَى المَعلومِ ، و السَّمعُ عَلَى المَسموعِ، و البَصَرُ عَلَى المُبصَرِ ، و القُدرَةُ عَلَى المَقدورِ .
به نقل از ابو بصير ـ : از امام صادق عليه السلام شنيدم كه مى فرمود : خداوند عزّ و جلّ هميشه پروردگار ما و دانش عين ذات او بوده است آن گاه كه دانسته اى وجود نداشت ، و شنيدن عين ذاتش بود آن گاه كه شنيده اى نبود ، و ديدن عين ذاتش بود زمانى كه ديده اى در كار نبود ، و توانايى عين ذاتش بود آن گاه كه هنوز توانسته اى وجود نداشت. ولى چون اشياء را آفريد، دانسته موجود شد و دانش او بر آن تعلق گرفت و شنيدنش بر شنيده و ديدنش بر ديده و توانايى اش بر توانسته تعلق گرفت.