جلسه دوم از خطبه 186؛
معارف به دو بخش تقسیم می شوند؛ بخش اول معارفی هستند که اگر نباشند ایمانی نیست. بخش دوم، معارف سر ریزی هستند که اگر در کسی حاصل شود رشد اوست. جهل نیز دوگونه دارد: جهل وجودی و جهل فقدانی. در ادامه و در بررسی خطبه های توحیدی نهج البلاغه به توضیح معرفت و جهل به خدا و مصداق آن خواهیم پرداخت.
سرفصل مهمترین مطالب این مقاله:
- توحید؛ نفی کیفیت از خدا
- تقسیم بندی معرفت و جهل
- معرفت واجب و معرفت سرریز
- جهل وجودی و جهل فقدانی
- منظور از کِیْف چیست؟
- معرفت به خدا با خدا
- روایات مشتبه شده
توحید؛ نفی کیفیت از خدا
عرض شد توحید از دو نگاه قابل بحث است. اگر به حقیقت پروردگار توجه کنیم توحید می شود «لا جزء له و لا شبه له». ولی اگر توحید را در مخلوق جستجو کنیم توحید می شود اقرار به «لا جزء له و لا شبه له». اهل بیت قوانینی در اختیار ما گذاشته اند که اگر آنها را رعایت کنیم گمراه نمیشویم. البته شاید بعضاً با این قوانین آگاه به حقیقت نشویم اما گمراه هم نمیشویم و همین برای نجات ما کافیست.
در دین معارف فراوانی وجود دارد که ما بدون آگاهی از آنها و تنها با اعتراف و اقرار به آنچه خدا و رسول فرموده اند می توانیم وارد بهشت شویم. نفس اقرار و اعتراف، ایمان است و انسان را نجات می دهد. البته اگر آگاهی به جزئیات پیدا کنیم بالطبع اوج فراوانی خواهیم گرفت.
تقسیم بندی معرفت و جهل
معرفت واجب و معرفت سرریز
معارف به دو بخش تقسیم می شوند:
بخش اول معارفی هستند که اگر نباشند ایمانی نیست. یعنی این معارف حداقلهایی هستند که باید صغیر و کبیر آن را بلد باشند و هم مفهوماً و هم مصداقاً به آن اقرار داشته باشند. مثل ولایت امیرالمومنین علیه السلام.
بخش دوم، معارف سر ریزی هستند که اگر در کسی حاصل شود رشد اوست. ندانستن این معارف به ایمان ضربه ای نمی زند. اگر کسی این معارف را انکار نکند و اعتراف و اقرار به آنچه نزد خدا و رسول هست داشته باشد نجات پیدا می کند.
مثلا امام، اصلی به ما دادند که «ما وحده من کیفه» یعنی خداوند را واحد ندانسته کسی که او را دارای کیف و چگونگی کند. با این اصل تجلی، تنزل، ترشح و صدور فوری باطل می شود. همین که بفهمیم این عقائد باطل است، هر چند عقیده صحیح را ندانیم علم است. باطل را تشخیص می دهیم و اقرار می کنیم عقیده صحیح همان است که نزد خدا و رسولش است. این سبب نجات انسان می شود.
جهل وجودی و جهل فقدانی
بعضی اصرار دارند بگویند جهل باعث نجات نمی شود؛ جهل دو گونه است:
جهل وجودی: در اینگونه از جهل، شما یک چیزهایی را می دانید اما دانسته های شما اشتباه است. بله این جهل مهلک است و باعث نجات نمی شود.
جهل فقدانی: در اینگونه از جهل، شما از چیز یا چیزهایی بی اطلاعید و علمی به آنها ندارید. حتی بعضی این قسم را جهل نمی دانند و فقدان علم می نامند.
در این جهل شما بالاجمال میدانید که یک سری واقعیتهایی هست و آنچه را که خداوند و پیامبرش اراده کردهاند را اعتراف دارید. بنابراین نجات پیدا می کنید.
منظور از «کِیْف» چیست؟
«ما وحده من کیفه»
خداوند را واحد و یکتا (لا جز له ولا شبه له) نمیداند؛ کسی که برای او چگونگی و حالتی را در نظر بگیرد. این کیف چه هست و چرا برای حضرت حق کیف نیست؟ کیف در لغت عرب به معنای چگونگی و حالت است. الان هم عربها میگویند: «کیف حالک». چگونه است حال تو؟
افراد میآمدند و از امام میپرسیدند «کیف اله…؟» حضرت میفرمودند:
كَيَّفَ الْكَيْفَ فَلَا يُقَالُ لَهُ كَيْفَ وَ أَيَّنَ الْأَيْنَ فَلَا يُقَالُ لَهُ أَيْنَ إِذْ هُوَ مُبْدِعُ الْكَيْفُوفِيَّةِ وَ الْأَيْنُونِيَّةِ
اینگونه نیست که شما فکر میکنید خداوند چون خودش کیف را ایجاد کرده است، بر همین اساس خودش کیف نیست. این یک قانون به ما میدهد. هرچه را که اثبات کردیم که ایجاد پروردگار است، متوجه میشویم که خداوند آن نیست. امکان ندارد که ایجاد شده با ایجاد کننده یکی باشد.
مثلاً خدا مکان و زمان را خلق کرده است پس خودش مکان و زمان نیست. هیچ جهت اشتراکی بین خالق و مخلوق نیست. یا تماماً خالق است یا تماماً مخلوق است. چون حضرت حق جزء و کل ندارد. پس جهت سومی هم متصور نیست.
معرفت به خدا با خدا
روایاتی داریم که مع الاسف بد معنا شده اند. ما از فهم ناصحیح و تکبر علمی عده ای بسیار صدمه خوردهایم.
امیرالمومنین علیه السلام می فرمایند: اِعْرِفُوا اَللَّهَ بِاللَّهِ وَ اَلرَّسُولَ بِالرِّسَالَةِ وَ أُولِي اَلْأَمْرِ بِالْأَمْرِ بِالْمَعْرُوفِ وَ اَلْعَدْلِ وَ اَلْإِحْسَانِ.
مع الاصف بعضی از این روایت حرف های صوفیه را استفاده کرده اند و قائل شده اند که خدا را فقط باید به خدا شناخت. بعضی هم که خودشان را ضد صوفیه میدانند گفته اند: معرفت الله مصنوع خداست پس دست مخلوق به آن نمیرسد. این خداوند است که باید خودش را در قلب مخلوق بیاندازد. اینگونه اعرفوالله بالله، یعنی مخلوق، خدا را وجدان میکند.
از آنها میپرسیم حرف شما با صوفیه چه تفاوتی دارد؟ میگویند صوفیه میخواهند خودشان حقیقت خدا را بیابند اما ما می گوییم: یافتن خدا کار مخلوق نیست. خدا باید خودش خقیقتش را به قلب ما بیاندازد. از این حیث صوفیه را رد میکنیم. صوفیه میخواهد با وحدت با خدا، خدا را بیابد اما ما قائلیم که حضرت حق از سوی مخلوق قابل یافتن نیست. چون معرفت الله صنع الله است. خداوند خودش را در حقیقت مخلوق جاری میکند به نحوی که مخلوق آن را وجدان میکند.
از نظر ما حرف هر دومکتب یکیست. ما قبول داریم که معرفت الله، مصنوع خداست و دست کسی به آن نمیرسد. اما این معرفت الله را مخلوق می دانیم. یعنی قائل نیستیم خداوند فعلی داشته باشد که مخلوق نباشد.
روایات مشتبه شده
وقتی روایتی متشابه است یا با نظرات انحرافی مشتبه شده است. باید آن را به روایات محکم برگردانیم تا از تشابه خارج شود. مثلا در این موضوع روایات محکمی از این قبیل داریم:
«لا یعرف الله الا بخلقه»
خداوند شناخته نمیشود مگر به خلقش.
«الْمُتَجَلِّي لِخَلْقِهِ بِخَلْقِه»خداوند خودش را برای خلق، به خود خلق آشکار میکند.
بنابراین اعرفو الله بالله را چگونه معنا کنیم؟ با استفاده از روایات محکم، اعرفو الله بالله: یعنی آنچه در خلق است را در پروردگار جاری نکنید. یعنی خدا را با تشبیه به خلق نشناسید. به عبارتی خدا را با شئونات خدایی بشناسید نه با ویژگی های مخلوقی. به عبارت دیگر خدا را از طریقی که خودش گذاشته است بشناسیم.
طریقی که خدا برای شناخت خودش گذاشته است این است که خلق را به نحوی خلق کرده است که خود خلق با توجه به مخلوقیتش خدا را به ما میشناساند.