جلسه سیزدهم از خطبۀ 186؛
ملاک شناخت مخلوقات و شناخت بنفسه یعنی شناخت حقیقت یک شیء. چه بالاجمال وچه بالتفصیل. اگر خود شیء شناخته شود حتماً مخلوق، مصنوع و پدیده است.
شناخت ما از حضرت حق اثبات بلاتشبیه است. یعنی فقط می توانیم اثبات کنیم که هست اما نمی توانیم درک کنیم چه حقیقتی است. حقیقت حضرت حق معروف کسی واقع نمیشود. و به مدرکی از مدرکات انسانی و مخلوقی قرار نمیگیرد.
سرفصل مهمترین مطالب این مقاله:
- شناخت حقیقت؛ علامت مخلوق
- شناخت بنفسه
- شناخت بالقلیل و بالکثیر
- نحوه شناخت مخلوقات والا
شناخت حقیقت؛ علامت مخلوق
كُلُّ مَعْرُوفٍ بِنَفْسِهِ مَصْنُوعٌ؛
بنفسه یعنی حقیقت خود شیء. جلسه قبل این عبارت را فقط معنا کردیم. عرض شد چه بالاجمال وچه بالتفصیل، اگر خود شیء شناخته شود حتماً مخلوق، مصنوع و پدیده است. عرض شد که اگر در شناخت چیزی حقیقتش درک نشود شناخت ما فقط در حد اثبات است. یعنی بدون درک حقیقت آن فقط اثبات می کنیم که هست. شناخت اثباتی هم در مخلوق قرار میگیرد هم در خالق.
شناخت ما از حضرت حق اثبات بلاتشبیه است. یعنی فقط می توانیم اثبات کنیم که هست اما نمی توانیم درک کنیم چه حقیقتی است. حقیقت حضرت حق معروف کسی واقع نمیشود. و به مدرکی از مدرکات انسانی و مخلوقی قرار نمیگیرد.
شناخت بنفسه
وقتی می گوییم شناخت بنفسه نشانه مصنوعیت است. چه شناخت بالاجمال باشد چه بالتفصیل فرقی ندارد. مثلاً فرض کنید شیئی از دور میآید نمیدانیم چیست. انسان است یا حیوان. ولی همین که میدانیم که یک چیزی هست، میشود شناخت بالاجمال. وقتی نزدیک شد میبینیم آهو است یا انسان است. این میشود بالتفصیل. ولی هردو شناخت از خود شیء حاصل شده است.
شناخت بالقلیل و بالکثیر
وقتی میگوییم بالاجمال یا بالتفصیل فکر نکنید منظور بالقلیل یا بالکثیر است. منظور، کم و زیاد نیست. بلکه همان بالقلیل و بالکثیر هر کدام میتواند بالاجمال یا بالتفصیل باشد. مثلاً وقتی چیزی قلیل است را می توان بالاجمال یا بالتفصیل شناخت. برای شیء کثیر هم همین موضوع صادق است. بنابراین بحث قلیل و کثیر نیست.
نحوه شناخت مخلوقات والا
عرض شد هیچ زمان ما چیزهای بالاتر از خودمان را درک نمیکنیم و از طریق اثبات از آنها شناخت پیدا می کنیم. مثلا ما فضائل اهل بیت علیهم السلام را درک نمیکنیم اما اثبات میکنیم. بنابراین اثبات در شناخت مخلوق از مخلوق هم جاریست. نکته مهم اینست که اثبات روی بیان حقیقت نمیرود. معروف اثباتی حقیقتش شناخته نمی شود. بنابراین اقرار و اثبات هم حظی از علم اس، اما علمی که واقع بر حقیقت نشده است. در واقع اثبات و اقرار، علم بر واقعیت است نه علم بر حقیقت.
ما به همه مخلوقهای بالادستی اقرار داریم اما شناخت کنه ذات آنها برای ما ممکن نیست. مخلوق هرچند هم بالا دست باشد با مخلوق پایینتر یک وجه یا وجوه اشتراکی دارد. مثلاً فرض کنید من جبرئیل را درک نمیکنم پس او را اثبات میکنم. ولی در عین حال، هر کاری کنیم هردو مخلوق هستیم. او دارای حد و اندازه است من هم دارای حد و اندازه هستم. این یعنی یک جهت اشتراکی داریم.
مثلاً ابوذر به فضائل سلمان اقرار میکرد اما آنها را در حدی که خودش داشت درک میکرد. اینجا مسئله خیلی مهم است. هر مخلوقی با سایر مخلوقات حداقل یک جهت اشتراک دارد. و آن جهت مشترک سبب میشود که آن حقیقت برای ما بنفسه معروف بشود.
مثلا حضرت زهرا سلام علیها، فاطمه نامیده شده، چون خلق از شناخت او منع شدهاند و نمیتوانند او را بشناسند. البته منظور شناخت به تمام و کمال است. ولی در جهتی که اشتراک هست قابل شناخت است. مثل قطره و دریا. قطره به اندازه قطره بودنش از دریا درک دارد. بنابراین حقیقت مخلوق برای مخلوق همواره معروف بنفسه واقع میشود بالاجمال یا به تفصیل فرقی نمیکند. و حضرت فرمودند هر چیزی بنفسه شناسایی شود. چه بالاجمال و چه بالتفصیل قطعاً مصنوع است.