جلسه اول از خطبه 186؛
توحید در دو حوزه مورد بحث قرار می گیرد؛ حوزه ذات و حوزه خارج از ذات. در حوزه ذات می گوییم خدا واحد است؛ اما این یعنی چه؟ نفی کیفیت از خدا یعنی چه؟ و اینکه خدا جزء نو شبیه ندارد یعنی چه؟ و…
سرفصل مهمترین مطالب این مقاله:
- جایگاه والای خطبۀ 186
- آغاز بیان معارف با حمد و ثنای الهی
- کاربرد اصول
- توحید؛ نفی کیفیت از خدا
- نفی شبیه و جزء از خدا
- توحید نزد فلاسفه
- اصالت عقیده
جایگاه والای خطبۀ 186
مرحوم سید رضی در مورد این خطبه می نویسد:
«تجمع هذه الخطبة من أصول العلم ما لا تجمعه خطبة»
مرحوم سید رضی در معارف، بسیار ملا بودند و مضاف براین به ادبیات عرب تسلط خاصی داشتند. در ۹ سالگی شعری در وصف پدرشان سرودند که فصاحت و بلاغت آن، شعرای آن روز را متعجب کرد. وایننشان می دهد که او در فصاحت و بلاغت یدطولایی داشته و خطبهها را بر این اساس خیلی دقیق انتخاب میکرده است. حال کسی که خودش اهل فن است در مورد این خطبه میگوید: در این خطبه اصول و پایه هایی از علم جمع شده است که در هیچ خطبهی دیگری نمونه ندارد. بنابراین این خطبه بسیار پرمغز، پرمحتوا، جامع و کامل است.
آغاز بیان معارف با حمد و ثنای الهی
از ابتدای این خطبه مشخص است که این خطبه بریده شده است. اهل بیت هیچ گاه بدون حمد و ثنا الهی سخن را شروع نمیکردند.
همانطور که سید رضی گفتند: این خطبه پر از اصول و قوانین علمی است. قوانین و اصولی که از این خطبه به دست می آید برای ما گنجینهای در فهم معارف خواهد بود و ما را از گمراهی حفظ خواهد کرد.
گاهی به روایاتی برمیخوریم که از فهم ما خارج است. با این اصول، حتی اگر مفهوم صحیح روایات را نفهمیم دچار انحراف و گمراهی نخواهیم شد.
مثلا روایاتی در بحار داریم که حتی شخصیتی مانند علامه مجلسی گفته اند: آنها را به خدا و پیامبر میسپاریم. یعنی قوانینی در دست علامه مجلسی بوده است که با آن قوانین هیچ گاه به خطا نمیرفتند. اگرچه معنای صحیح حدیث را نمی دانستند اما با آن قوانین میفهمیدند بسیاری از معانی که دیگران گفته اند ویا به ذهن میرسد باطل است. و سکوت و توقف در برابر این گونه روایات نشانه تقوای بالای ایشان بوده است.
کاربرد اصول
مثلاً در روایتی داریم شبهای جمعه خدا به زیارت امام حسین علیه السلام میآید. شخصی از امام پرسید: اگر ما شب جمعه به زیارت امام حسین علیه السلام برویم خدا را هم زیارت کرده ایم؟ حضرت فرمودند بله.
این روایات به نظر اهل تسنن خیلی نزدیک است. سنیها میگویند: خداوند شبهای جمعه با خرش از آسمان چهارم به آسمان اول میآید و سراغ بندگان میرود. میگوید ما آمده ایم تا هر کس که میخواهد، توبه کند. هنوز هم در بعضی از شهرهای سنی نشین ایران، شبهای جمعه، روی پشت بام علف تازه برای خر خدا میگذارند. درواقع اینقدر خرند که برای خدا خری قائلند.
اهل بیت اصولی به شیعیانشان یاد میدادند تا حتی اگر ملا هم نشدند لااقل گمراه نشوند. بنابراین با آن اصول، براحتی میفهمیم معنای ظاهری حدیث منظور نیست. چرا که آمد و شد کیف و چگونگی است پس خدا آمد و شد ندارد.
شخصی خدمت امام صادق علیه السلام رسید و گفت: «جاء رمضان». حضرت فرمودند: چرا این حرف را زدی؟ باید بگویی «جاء شهر رمضان». رمضان نام خداست. پس نباید بگویی خدا آمد. در خداوند آمد و شد جاری نیست.
یا مثلا در قرآن بسیار داریم «جاء ربک». کسی که خدا را بشناسد میفهمد خدایی که واحد و احد است نمیتواند آمد و شد داشته باشد. چون همه اینها کیف است. می فهمد که این معنای آمد و شد منظور نیست. همینکه ابتدائا بفهمیم چیزی غلط است خودش علم است. اگر مفهوم صحیح را هم فهمیدیم آن هم علم است. لذا میبینیم «جاءربک» میشود «جاء امر ربک».
ما نباید فقط دنبال این باشیم که چه درست است. ابتدا باید دنبال این باشیم که چه درست نیست. و در ابتدای این خطبه حضرت بیان میکنند چه عقایدی درست نیست.
توحید؛ نفی کیفیت
خداوند را واحد و یگانه ندانسته است کسی که برای او کیفیت و حالتی قائل شود.
نفی شبیه و جزء از خدا
توحید در دو حوزه مورد بحث قرار میگیرد. حوزه ذات و حوزه خارج از ذات. در حوزه ذات می گوییم خدا واحد است یعنی چه؟ در حوزه خارج ذات می گوییم توحیدی که برای ما حاصل می شود چگونه است؟
آن توحیدی که مربوط به ذات پروردگار است ربطی به ما ندارد. یعنی ما اگر نبودیم خدا همان بود. حالا هم که هستیم خدا همان است. حضرت فرمودند: توحید در خدا یعنی«لا شبه له ولا جزء له». خدا شبیه و جزئی نداشته و نخواهد داشت نه قبل از خلق و نه بعد از خلق. اما توحید مخلوق، اقرار به این مطلب است که خدا جزء و شبیهی ندارد.
توحید نزد فلاسفه
اگر بخواهیم توحید حوزه ذات را در مخلوق جاری کنیم، حرف فلاسفه میشود. فلسفه میگوید: خداوند خودش را در موجودات جاری کرده است تا موجود شوند. پس آن وحدانیت «لا شبه له ولا جزء له» در موجودات هم جاری شده است. توحید فیلسوف، یافتن و جدان این حقیقت است.
لذا اگر کسی قائل شود که خداوند خودش را در موجودات جاری کرده است. چارهای ندارد که توحید در مخلوق را همان توحید در خالق بداند. پس برای رسیدن به توحید باید با سیر و سلوک به حالت اولیه خودش برگردد و بیابد که اوست. اگر خدا «لا شبه له و لا جزء له» است حالا او هم میشود «لا جزء له ولا شبه له». اگر خدا میشود «لا نوم له» او هم میشود «لا نوم له».
آقای حسنزاده در الهینامه خودش مینویسد: خدایا فقط تو نیستی که «لا تاخذه سنة ولا نوم» هستی. منم «لا اخذه سنة ولا نوم» هستم. وقتی خودشان را با خدا یکی دانستند آنچه برای خدا گفتند در مخلوق هم جاری می دانند. به عبارت دیگر، اینگونه اصلاً مخلوقی در کار نیست و مخلوق سرگرمی است.
بنابراین وقتی توحید را اینگونه توضیح دادیم. ثمراتش دیگر دست ما نیست و از نتایجش نمیتوانیم فرار کنیم. الان گلی را تبدیل به کوزه کنید. اگر کسی قائل باشد که گل باید پرستش شود چارهای ندارد که بگوید کوزه هم باید پرستش شود. اگر اینگونه باشد که خداوند خودش را در اعیان موجودات جاری کرده باشد همان چیزهایی که در خدا جاریست در مخلوق هم جاری میشود پس پرستش بتها هم توحید است.
اصالت عقیده
در کتاب صاحب جواهر و عروة الوثقی آمده است که اگر فلاسفه قائل به ثمرات سخنانشان باشند جزء نجاسات هستند. آقای مکارم شیرازی هم فلاسفه را جز نجاسات میداند به شرطی که قائل به حرفهایشان باشند.
بنده قائل به این مطلب نیستم. اگر فیلسوفی باشد که بفهمد چه میگوید ولو آنکه به آن چیزی که فهمیده است عمل نکند باز هم نجس است. مثلاً کسی قائل باشد که خورشید باید پرستش شود اما هیچ وقت خودش خورشید را نپرستد. نجس است. ما به اعمالش کاری نداریم به عقیدهاش کار داریم.
مثلاً کسی قائل باشد خداوند شریکی دارد و آن شریک را هیچ وقت پرستش نکند. و هیچ وقت آن شریک را نخواند. بگوید خداوندا! من با شریک تو کاری ندارم فقط تو را میپرستم. عقیده اش تکلیف او را روشن میکند. اصل، عقیده است. حال اگر کسی به لوازم عقیدهاش عمل کرد اوضاعش وخیمتر میشود.
اگر کسی عقیدهاش این باشد که با امام زمان بجنگد کافر ونجس است ولو اینکه هیچ وقت با امام زمان نجنگد. عقیده اصل جریان است.