وجه الله، ذات الله نیست!

وجه الله و ذات الله

جلسه پنجم از خطبۀ 186؛
اگر کسی خدایی را بخواند که بشود به او اشاره کرد و توهمش کرد، خدای غیر واقعی و توهمی را خوانده است. متاسفانه فلاسفه دانسته یا نادانسته خلقت را به گونه ای توضیح می دهند که می شود به خدا اشاره کرد. متاسفانه مکتب فلسفه وجه الله را ذات الله می داند بعلاوه اینکه حقیقت اشیاء را هم همان وجه الله می دانند.

سرفصل مهم‌ترین مطالب این مقاله:

  • اشاره و توهم خدا ممنوع!
  • اشاره به خدا در فلسفه
  • دفاع فلاسفه از اشاره به خدا
  • پاسخ ما به دفاعیۀ فلاسفه
  • وجه الله، ذات الله نیست!

اشاره و توهم خدا ممنوع!

و لَا صَمَدَهُ مَنْ أَشَارَ إِلَيْهِ وَ تَوَهَّمَهُ؛
خدا را قصد نکرده است کسی که به او اشاره کند یا توهمش کند.

اگر کسی خدایی را بخواند که بشود به او اشاره کرد و توهمش کرد خدای غیر واقعی و توهمی را خوانده است.

 خداوند حقیقتی است که قابل اشاره کردن نیست. هرچه قابل اشاره شدن باشد مخلوق است. چون هنگامی می‌شود به چیزی اشاره کرد که از دیگر چیزها متمایز و جدا باشد. مثلا شما می توانید به درخت اشاره کنید. چون غیر از آسمان و زمین است. بالطبع برای جدا کردن اشیاء از یکدیگر نیاز به سنجش آنها داریم. حال خدایی که اصلاً قابل سنجش با دیگر اشیاء نیست. در نتیجه اشاره پذیر هم نیست. چرا که اگر او را در کنار سایر اشیاء قرار دهیم حد می‌خورد. و از خدایی ساقط میشود.  بنابراین خدا را نمی‌شود با اشیا دیگر سنجید. چون نقیضین هستند. و چون  قابل سنجش نیست پس قابل اشاره شدن هم نیست. بنابراین اگر خدایی را فرض کنیم که بتوان به آن اشاره کرد دیگر خدا نیست.

اشاره به خدا در فلسفه

متاسفانه فلاسفه دانسته یا نادانسته خلقت را به گونه ای توضیح می دهند که می شود به خدا اشاره کرد.

فیلسوف می گوید مخلوق با خالق جهت اشتراک و جهت افتراق دارد. اصطلاحا می‌گویند ما به الاشتراک و ما به الامتیاز دارد. مابه الاشتراک وجود است و ما به الامتیاز ماهیت است. می پرسیم: خدا که ماهیت ندارد چگونه شما مابه الامتیاز خالق و مخلوق را ماهیت می دانید؟ می‌گویند ماهیت خدا همان اِنّیت اوست. اینها ابتدا جهت افتراق‌ خالق و مخلوق را ماهیت عنوان می کنند بعد متوجه میشوند که اگر خدا ماهیت داشته باشد حد میخورد. مجبور می شوند بگویند ماهیت خدا همان وجود خداست. و این باعث تاسف است. اول می‌گویند ماهیت هست و جهت افتراق بین خالق و مخلوق است. بعد می‌گویند ماهیت خدا خودش است. از اول بگویید ماهیتی در کارنیست. چرا که اگر بین خالق و مخلوق جهت اشتراکی قائل شویم جهت اشتراک لاجرم تمام الاشتراک می شود.

ما اصلاً این‌ کفریات را نمی‌پذیریم ولی گیریم که جهت اشتراک و جهت افتراق بین خالق و مخلوق وجود داشته باشد اشکال بعدی این است که خدا هم مثل مخلوقات اشاره پذیر می شود. درحالیکه حضرت فرمودند: «لا صمده من اشار الیه و توهمه».

دفاع فلاسفه از اشاره کردن به خدا

می گویند چون جهت اشتراک وجود است و همه جا پر کرده پس می توان به آن اشاره کرد. پس به هرجا اشاره کنید وجود اوست. و در تایید سخنشان این آیه را می خوانند:

«وَلِلَّهِ ٱلۡمَشۡرِقُ وَٱلۡمَغۡرِبُۚ فَأَيۡنَمَا تُوَلُّواْ فَثَمَّ وَجۡهُ ٱللَّه»
 این آیه مربوطه به مسئله قبله است. وقتی قبله از بیت المقدس به امر پروردگار به سوی کعبه برگردانده شد. مسلمان‌ها مجبور شدند یک چرخش ۱۸۰ درجه‌ای داشته باشند. یهودی‌ها همیشه غر می‌زدند که ببینید این ها ریزه خوار مایند و قبله مستقلی از خودشان ندارند مجبورند بسوی قبله ما نماز بخوانند. حالا که قبله به سوی کعبه بگردانده شده بود باز از غر زدن دست برنمی داشتند می گفتند این چه دینی است که یک بار می‌گوید به این جهت نماز بخوانید یک بار می‌گوید به آن جهت.

در این آیه حضرت حق پاسخ این‌ها را می‌دهد و می فرماید: مشرق و مغرب عالم مال خداست و هرجا رو کنید به وجه الله رو کرده اید.  یعنی می‌توانید به همه جا اشاره کنید.

فلاسفه در اشاره کردن، تفاوت خالق و مخلوق را در این می‌دانند که مخلوق یک جا برای اشاره کردن دارد اما به هر جا اشاره کنید به خالق اشاره کرده اید.

مثلاً وقتی درختی اینجاست فقط می‌توان در این مکان به آن اشاره کرد. اما چون خدا وجود است و همه جا را پر کرده است به هرکجا اشاره کنیم به او اشاره کرده ایم. مثلاً یک فرش را فرض کنید می توانید به هر گوشه‌اش اشاره کنید و بگویید این فرش است. حال اگر فرشی باشد که از شش جهت همه جا را پر کرده باشد. به هر جا اشاره کنید می توانید بگویید این فرش است.

پاسخ ما به دفاعیۀ فلاسفه

  فرش ابتدا و انتها و اجزایی دارد. حال اگر به ابتدایش اشاره کنید بگویید فرش، صحیح است به انتهایش هم اشاره کنید بگویید فرش، صحیح است. اما ما نباید با یک مثال‌ مخلوقی گول خورده و توحید حقیقی را از دست بدهیم.

 حقیقت خدا حقیقت مرکبی نیست که ابتدا و انتها و اجزاء داشته باشد. پس نمی‌توانید بگویید من به ابتدایش اشاره می‌کنم و می‌گویم الله و به انتهایش اشاره می‌کنم می‌گویم الله. ابتدایی و انتهایی ندارد.

اگر به آیه دقت کنید، اولا: خداوند می فرماید: من مالک مشرق و مغرب هستم یعنی من مالک مکانم. کجا خداوند فرموده است که من مکانم. ثانیا: خداوند می فرماید به هر کجا توجه کنید آنجا وجه الله است. نفرموده است که آنجا الله است.

ثالثا:وقتی به عقیده شما خداوند همه جا را پرکرده است و چیزی برای غیر نگذاشته است  «فاینما تولوا» چه معنی دارد؟ این تناقض را چه می کنید؟ او همه جا را پرکرده است پس اصلاً منی وجود ندارد. همه جا مکان است و همه جا اوست و چون خدا یک حقیقت یکپارچه می‌شود جایی دیگر نمی ماند که بتوان به آن توجه کرد.

وجه الله، ذات الله نیست!

مکتب فلسفه وجه الله را ذات الله می داند بعلاوه اینکه حقیقت اشیاء را هم همان وجه الله می دانند.  ابن عربی می گوید: حقیقت خدا همه جا را پر کرده است و جایی برای غیر نگذاشته است. اما ما روایات زیادی داریم که بیان می‌کند وجه الله، ذات الله نیست. در مکتب سنی‌ها و مخالفین هم وجه را واقعاً وجه می‌گیرند یعنی برای خدا صورتی مثل صورت آدمی در نظر می‌گیرند. این خیلی سخیف و ناراحت کننده است.

اما در مکتب اهل بیت وجه الله یعنی مخلوقی که به وسیله آن به الله توجه می‌شود. شاهد واضح آن هم کعبه است. ما به سوی کعبه نماز می‌خوانیم و کعبه می‌شود وجه الله. حالا کعبه مخلوق است یا خالق؟ مخلوقی است که با توجه به او پروردگار را قصد می‌کنیم. یک مسلمان پیدا نمی‌کنید که بگوید من وقتی به کعبه سجده می‌کنم، کعبه را می‌پرستم. همه می‌گویند: ما خدای کعبه را می‌پرستیم اما این وسیله توجه ماست. این سوی سجده ماست نه نیت سجده ما.

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *