تخلف ابوبکر از سپاه اسامه بن زید | غصب خلافت | مشورت پیامبر

تخلف ابوبکر و عمر از سپاه اسامه

مکتب وحی نبوی » دروس استاد » شرح احتجاج طبرسی » تخلف ابوبکر و عمر از سپاه اسامه

ابوبکر و عمر علی‌رغم دستور پیامبر صلّی‌اللّٰه‌علیه‌وآله مبنی بر همراهی با سپاه اسامه،بدون اذن و اجازه از سپاه اسامة بن زید خارج شدند. آن دو برای غصب خلافت امیرالمؤمنین علیه‌‎السلام پس از خروج از سپاه اسامه به مدینه وارد شدند. پیامبر اکرم صلّی‌اللّٰه‌علیه‌وآله در این باره فرموده بودند: هر کس از سپاه اسامه تخلف و سرپیچی کند، ملعون است. در این درس از شرح کتاب احتجاج طبرسی به نامه‌هایی که بین اسامه و آن دو نفر رد و بدل شد و همچنین به مسئلۀ مشورت کردن پیامبر صلّی‌اللّٰه‌علیه‌وآله با اصحاب خواهیم پرداخت

برنامه‌ریزی ابوبکر و عمر برای غصب خلافت

غصب خلافت و حکومت توسط ابوبکر و عمر بن خطاب از روی حساب‌وکتاب و با برنامه‌ریزی قبلی بود. گرچه عمر اصرار دارد که این بیعت را ناگهانی جلوه دهد و گفته که امیدوارم خدا شرّ آن را از مسلمانان بردارد.

اما حقیقت این است که این امر از قبل برنامه‌ریزی شده بود. آن دو قبل سقیفه با چند هزار نفر بیعت کرده و آن‌ها نیز برای آن روز در حالت آماده‌باش بودند.

بعضی برای اینکه جریان سیاست و برنامه‌ریزی قبلی بیعت ابوبکر را رد کنند، به حرف عمر بن خطاب و ناگهانی بودن بیعت با ابوبکر استناد می‌کنند.
پر واضح است که این حرف دروغ است و آن‌ها پیش از سقیفه در صحیفه‌ای پیمان بستند که مانع رسیدن خلافت به امیرالمؤمنین علی بن أبی‌طالب علیه‌السلام شوند.

نگرانی دزدان خلافت از سپاه اسامه

ابوبکر و عمر که از همراهی با سپاه اُسامه و دستور پیامبر صلّی‌اللّٰه‌علیه‌وآله سرپیچی کرده بودند پس از غصب خلافت نیز این سپاه را مشکلی مهم در مقابل خود می‌دانستند. چراکه خود اسامة بن زید متمایل به امیرالمؤمنین علیه‌السلام بود و آن ها نگران بودند که این لشکر به مدینه برگردد و خلافت را به دست حضرت امیر علیه‌السلام بدهد.

در روایتی از امام باقر علیه‌السلام آمده است که عمر بن خطاب به ابوبکر گفت:

  • اكتب إلى أسامة بن زيد يقدم عليك فإن فی قدومه قطع الشنيعة عنا فکتب أبوبکر إلیه من أبی بكر خليفة رسول‌الله ص إلى اسامه بن زيد ؛ امّا بعد ؛ فانظر إذا أتاک کتابی فاقبل إلیَّ انت و من معک فإنّ المسلمین قد اجتمعوا علیَّ و وَلَّونِی أمرَهم فلا تَتَخَلَفَنَّ فتعصی و یأتیکَ منّی ما تکره و السلام.

ابوبکر نیز این‌گونه برای اسامه نامه نوشت:
از ابوبکر خلیفه رسول‌الله به اسامة بن زید؛ وقتی که نامه به دستت رسید، خودت و سپاه همراهت به سوی من بیا که مسلمانان بر من جمع شدند و مرا بر امر خودشان ولایت دادند. تخلف و سرپیچی نکن که اگر چنین کنی چیزی را از من خواهی دید که دوست نخواهی داشت… .
احتجاج طبرسی ج 1 ص 77

خلیفۀ خدا یا خلیفۀ مردم؟!

اسامة بن زید پاسخ داد:

  • مِن اسامة بن زید عامل رسول‌الله علی غزوه شام؛ اما بعد فقد اَتانی منک کتاب ینقض اولُّهُ آخرَه ذکرتَ فی اوّله أنک خلیفه رسول‌الله و ذکرت فی آخره انَّ المسلمینَ قد اجتمعوا علیک فوَلَّوکَ أمرَهم و رَضوکَ. إعلَم انّی و من معی من جماعهِ المسلمین و المهاجرین فلا والله ما رضیناک و لا ولَّیناکَ أمرَنا… .

نامه‌ای از تو به من رسید که اولش، آخرش را نقض می‌کند چون اول خود را خلیفه رسول‌خدا خواندی و در آخر نوشتی که مسلمانان بر من جمع شدند و مرا انتخاب کردند. اسامه گفت: اگر منتخب مردمی، پس خلیفه آنانی نه جانشین رسول‌خدا! مردم هم حق ندارند که جانشین برای کسی انتخاب کنند. من و تمام جماعت مسلمانان از مهاجر و انصار، راضی به خلافت تو نیستیم و امر ولایت خود را نیز به تو واگذار نکرده‌ایم!

اختلاف اصحاب بر سر خلیفه

از این عبارت اُسامه بر می‌آید که عده زیادی از اصحاب، موافق خلافت ابوبکر نبودند.
 این در حالی است که اهل‌تسنن می‌گویند: مردم بر خلافت ابوبکر اتفاق‌نظر داشتند. آن‌ها به رسول‌خدا صلّی‌اللّٰه‌علیه‌وآله حدیثی نسبت می‌دهند که امت من بر اشتباه و خطا اتفاق‌نظر پیدا نمی‌کنند، بنابراین ابوبکر خلیفۀ پیامبر صلّی‌اللّٰه‌علیه‌وآله است!

اما در مقابل جریان غصب خلافت، بزرگان اصحاب از جمله امیرالمؤمنین علیه‌السلام و سلمان و نیز افراد زیادی در لشکر اسامه بودند. پس چگونه اهل‌تسنن مدّعی اجماع و اتفاق‌نظر بر خلافت ابوبکر هستند؟!

یادآوری غدیر به ابوبکر توسط اسامه!

اسامه نوشت:

  • و انظر أن تَدفَعَ الحقَّ إلی أهله و تُخَلّیهم و إیاه فإنّهم أحَقُّ به منک فقد علمت ما کان من قول رسول‌الله فی عَلیٍّ یوم الغدیر فما طال العهد فتنسی اُنظر مرکزک و لا تخالِف فتعصی الله و رسوله و تعصی من استَخلَفَه رسول‌الله علیک و علی صاحبک و لم یعزِلنی حتی قبض رسول‌الله و إنَّکَ و صاحبک رجعتما و عَصَیتُما فأقمتما فی المدینة بغیر إذن… .

حق را به اهل آن برگردان و آنچه را که به دست آوردی رها کن. چراکه آن کسانی که حقشان را گرفتی از تو سزاوارتراند. خودت فرمایش رسول‌خدا در روز غدیر را شنیدی و زمانی هم از آن نگذشته که ادعای فراموشی کنی!

اسامه گفت: از رسول‌خدا نافرمانی نکن. خلیفۀ ایشان نیز بر اساس خطبۀ غدیر، فقط علی بن أبی‌طالب علیه‌السلام است. با این حکم مخالفت نکن و بدان که پیامبر صلّی‌اللّٰه‌علیه‌وآله تا زمان حیاتشان مرا از ریاست این سپاه عزل نکردند. اما شما دو نفر [ابوبکر و عمر] تخلف کردید و بدون اذن من به مدینه رفتید.

تخلف از سپاه اسامة بن زید و لعنت رسول‌خدا صلّی‌اللّٰه‌علیه‌وآله بر متخلفان

رسول‌الله صلّی‌اللّٰه‌علیه‌وآله فرمودند:

من تخلف عن جیش اسامه فعلیه لعنة الله

هر که از سپاه اسامه تخلف و سرپیچی کند، پس لعنت خدا بر او

رسول‌خدا صلّی‌اللّٰه‌علیه‌وآله بنا بر علم غیب می‌دانستند که ابوبکر و عمر تخلف می‌کنند؛ با این حساب آن دو را لعنت کردند. این روایت در کتب مختلفی ذکر شده که تاکنون توانسته‌ایم حدود 41 کتاب را بشمریم که همگی داستان تخلف ابوبکر و عمر از سپاه اسامه و آمدن آن دو به مدینه را نقل کرده‌اند.

پاسخ به شبهه‌ای از شریعتی

شریعتی در این باره می‌گوید:

مردم در زمان پیامبر به رُشدی رسیدند که توانستند نقش ایشان را از زندگی حذف کنند و قرآن نیز گفته است: و شاورهم فی الأمر؛ یعنی ای پیامبر! با مردم مشورت کن. پس این کار تبعیت از خدا است.

یکی از انحرافات شریعتی

اما مراد از مشورت کردن پیامبر اکرم صلّی‌اللّٰه‌علیه‌وآله با مردم این نیست که هرچه اصحاب در مشورت گفتند، باید انجام شود؛ بلکه مراد از این دستور در ادامۀ آیۀ بیان شده که «فاذا عزمت فتوکل علی الله». به علاوه که آن مشورت در امر دین نبوده بلکه تنها در مورد امور دنیوی بوده است.

حکمتِ مشورت کردن پیامبر صلّی‌اللّٰه‌علیه‌وآله

پیامبر خدا نیازی به مشورت با اصحاب نداشتند و این مشورت به خاطر احترام به دیگران بوده و به‌هیچ‌وجه بحث توجه به اکثریت یا اقلیت مطرح نبوده است. دستور آن بود که اگر فردی نظر درستی مطرح کرد آن را عمل کنند و این نوعی شخصیت دادن به مردم است. اما اگر مشورت و نظرات آنان درست نبود، دلیلی برای عمل کردن پیامبر صلّی‌اللّٰه‌علیه‌وآله به آن وجود ندارد!

  • فأرادَ أبوبکر أن یَخلَعها من عُنُقه قال فقال له عمر لاتفعل. قمیصٌ قَمَّصَکَ الله لا تَخلعه فتندمَ و لکن ألحَّ علیه بالکتب و الرسائل و مُر فلاناً و فلاناً أن یکتبوا إلی اسامه أن لایُفَرِّقَ جماعة المسلمین و أن یدخل معهم فیما صنعوا قال فکتب إلیه أبوبکر وکتب إلیه الناس من المنافقین أن أرضِ بما اجتمعنا علیه و إیّاک أن تشتمل المسلمین فتنة من قبلک فإنهم حدیثو عهد بالکفر

وقتی نامۀ اسامه به ابوبکر رسید [و احساس کرد که توان مقابله با لشکر اسامه را ندارد] تصمیم گرفت خود را از خلافت کنار بکشد. عمر بن خطاب گفت: این کار را نکن. پیراهنی را که خدا به تنت پوشانده، اگر بیرون کنی پشیمان می‌شوی. اما با ارسال نامه‌های متعدد سعی کن که موافقت اسامه را جلب کنی تا او و لشکرش، درگیری بین مسلمانان ایجاد نکند.

استدلال به تازه مسلمان بودن مردم

از همین رو نامه‌های متعددی میان ابوبکر و اسامه نوشته شد. ابوبکر سعی داشت اسامه را به همراهی با جماعت مسلمانان راضی کند تا درگیری ایجاد نشود. یکی از استدلال‌های او این بود که مردم تازه مسلمان هستند و اگر بخواهی مخالفت کنی، همه به قبل اسلام بازمی‌گردند!

گرچه این استدلال نادرست نبود ولی جریان غصب خلافت از این دلیل سوءاستفاده کردند. یکی از جهاتی که امیرالمؤمنین علیه‌السلام مجبور به صبر شدند، این بود که مردم تازه مسلمان بودند و اگر وارد می‌شدند خیلی‌ها به کفر گذشته برمی‌گشتند و زمینۀ اسلام آیندگان خراب می‌شد.

نامه‌های زیادی به لشکر اسامه رسید و او از جنگ صرف‌نظر کرد. او دید که مردم دور ابوبکر جمع شده‌اند و قبایلی نیز برای تثبیت خلافت ابی‌بکر وارد مدینه شده‌اند.

بیعت زوری امیرالمؤمنین علیه‌السلام و اسامه

  • فلما رأی اجتماع الخلق علی أبی‌بکر انطلق إلی علی بن أبی‌طالب علیه‌السلام فقال له ما هذا؟! قال له علیٌّ : هذا ماتری! قال له اسامه : فهل بایعته؟ فقال علیه‌السلام: نعم یا اسامه. فقال: طائعاً او کارهاً؟ فقال: لا بَل کارِهاً… قال فانطلق أسامة فدخل علی أبی‌بکر و قال له السلام علیک یا خلیفه المسلمین… .

اسامه خدمت امیرالمؤمنین  علیه‌السلام رفت و گفت: چه می‌بینم؟ حضرت فرمودند: همین که می‌بینی! اُسامه پرسید: با او بیعت کردید؟ حضرت فرمودند: بله.
باز پرسید: بیعت شما با کراهت بود یا از روی کراهت؟ حضرت فرمودند: با کراهت!
سپس اسامه به ابوبکر وارد شد و این گونه سلام کرد: سلام بر تو ای خلیفۀ مسلمین…!

نکته قابل توجه در سلام اُسامه این است که اصلاً بحث خلیفة الله و خلیفة رسول‌الله را مطرح نکرد چون ابوبکر خلیفه غاصب بود و فقط به خلیفه المسلمین اکتفا کرد.

مناظرۀ امام کاظم و امام رضا علیهما‌السلام بر سر غصب خلافت

مشابه بحثی که ابوبکر ادعای خلافت از طرف خدا و از طرف مسلمانان را مطرح کرد، بین امام کاظم علیه‌السلام و هارون نیز صورت گرفت. حضرت در آن مناظره به او فرمودند: تو خلیفة الله و خلیفة رسول‌الله هستی یا خلیفۀ مردم؟! کجا خدا و رسول‌خدا تو را انتخاب کرده‌اند؟! آیا واقعا مردم تو را انتخاب کرده‌اند؟!

مأمون نیز به امام رضا علیه‌السلام گفت: من شما را جانشین خود قرار می‌دهم. امام رضا فرمودند: چه چیزی را می‌خواهی به من بدهی؟ اگر از سوی خدا لباس خلافت به تن تو پوشانده شده، سزاوار نیست به من بدهی و اگر این خلافت را خدا به تو نداده پس چگونه چیزی را که به تو تعلق ندارد را به من اعطا می‌کنی؟!

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پیمایش به بالا
حدیث منزلت

ثبت‌نام مدرسه علمیه مکتب وحی نبوی

از طلاب، علما و دانش پژوهان مستعد و جویای معارف اهل بیت علیهم‌السلام در سه موضوع خارج اصول، رجال و مبانی علوم قرآنی با تدریس استاد عالیقدر آیت الله جعفر فاضل (مدظله) به صورت مجازی ثبت‌نام می‌شود.

مواد درسی:
خارج اصول (تنقیح الاصول عن اللغو و الفضول)
علم رجال و درایة الحدیث
مبانی علوم قرآنی

تذکر:
لازم به ذکر است که این دورۀ مجازی شرط سنی یا تحصیلی ندارد و ثبت‌نام برای همه طالبان معارف اهل‌بیت علیهم‌السلام آزاد است.

نحوه برگزاری دوره مجازی:
یک صوت از هر کلاس برای طلاب محترم ارسال می‌شود و عزیزان ملزم به ارائۀ متن تقریر آن درس هستند.
صوت دوم و بعدی هر کلاس پس از ارسال تقریر جلسه قبل برای پشتیبان کلاس، از سوی مؤسسه برای طلبه ارسال خواهد شد.

لطفا جهت ثبت‌نام از ساعت 9:00 الی 17:00 با مسئول ثبت‌نام توسط دکمه زیر در ارتباط باشید