جلسه یازدهم از خطبۀ 186؛
وهم در کلمات عرب دایره معنایی خیلی وسیعی دارد. مثلا به مدارکات عقل، مدرکات وهم اصطلاحی، خیال اصطلاحی و به چیزی که اجمالاً در نظر گرفته شود وهم گفته میشود. و روایات بسیاری در این زمینه موید حرف ماست. بنابراین در تعبیر صحیح از توهم خدا یا پندار خدا صحبت از وقوع وهم بر خدا نیست؛ بلکه وهم به معنای در نظر گرفتن خداست.
سرفصل مهمترین مطالب این مقاله:
- ادامه بحث عقل و توهم
- چرا به مخلوق اول توهم گفته شده؟
- جمع بندی مباحث وهم
- تعبیر ناصحیح از نوهم خدا
- تعبیر صحیح از توهم خدا
- تفاوت سعه وجودی افراد
ادامه بحث عقل و توهم
امیرالمومنین علیه السلام فرمودند: آنچه در وهم قرار میگیرد آن خدا نیست. عرض شد با توجه به عبارت هایی که به دست ما رسیده است، وهم در کلمات عرب دایره معنایی خیلی وسیعی دارد. مثلا به مدارکات عقل، مدرکات وهم اصطلاحی، خیال اصطلاحی و به چیزی که اجمالاً در نظر گرفته شود وهم گفته میشود. و روایات بسیاری در این زمینه موید حرف ماست.
چرایی توهم خواندن مخلوق اول؟
خلق اول توهم حضرت حق است به چه معناست؟ توضیح اینکه مشیت، اراده و توهم یک حقیقت هستند. در واقع سه نام اند برای یک حقیقت. از این جهت که تحقق خلق اول، خواست خداست تا معرفت الله حاصل شود به آن مشیت میگویند. از این جهت که در خلق اول، یک چیزی به چیز دیگری تبدیل میشود به آن اراده گفته میشود.
اما چرا به آن توهم گفته میشود؟ توهم از وهم میآید و وهم یعنی خیال، یک تصور عام و کلی. اگر کسی میگوید من توهم کردم یعنی در ذهنم یک چیزی حاصل شده است ولی هنوز صورت مشخصی ندارد. چون خیلی واضح نیست به آن وهم گفته می شود. لذا خلق اول از جهت اینکه یک چیزی هست(معدوم نیست) ولی هنوز به شکل قابل اشاره و مشخصی موجود نشده است، از آن تعبیر به وهم میشود.
جمع بندی مباحث وهم
در رابطه با وهم، امیرالمومنین علیه السلام فرمودند: «لا صمده من اشار الیه و توهمه».
خدا را قصد نکرده است کسی که به او اشاره کند و او را توهم کند یعنی وهم انسان به حضرت حق واقع نمیشود.
از مباحثی که مطرح شد دو تعبیر از وهم بدست می آید:
تعبیر ناصحیح از توهم خدا
در تعبیر اول صحبت از وقوع وهم بر خداست. وقوع وهم یعنی ادراک، احاطه و فهم حقیقت خدا. در روایت داریم: «كل ما وقع في الوهم فهو بخلافه»؛ یعنی هرچه وهم انسان به آن واقع شود خداوند آن نیست و خلاف آن است. حضرات پر تکرار فرموده اند: پروردگار ما اینگونه نیست که وهم او را در بر بگیرد. یعنی چون انسان محدود است، اگر وهم او بر چیزی واقع شود، قطعاً آن چیز خدا نیست. یا فرموده اند: خداوند بالاتر از آن است که اوهام بتوانند بر او احاطه پیدا کنند. شخصی آمد محضر امام صادق علیه السلام فرمود: من خیلی در مورد خدا فکر کردم و نهایتا چیزی نفهمیدم پس او را انکار کردم. حضرت فرمود: تو چون نفهمیدی انکار کردی! ولی ما چون نفهمیدیم اثبات کردیم. چون چیزی که در فهم ما قرار بگیرد آن خدا نیست.
تعبیر صحیح از توهم خدا
در تعبیر دوم صحبت از وقوع وهم بر خدا نیست. وهم به معنای در نظر گرفتن خداست. مثل شخصی که از امام پرسید: «اتوهم شیئا» آیا در مورد خداوند چیزی در نظر بگیرم؟ اینجا بحث احاطه، وقوع و ادراک نیست. بحث در نظر گرفتن است. حضرت می فرمایند: بله میتوانی در نظر بگیری. در اینجا فقط بحث اثبات بلاتشبیه خداست. یعنی میگوییم خدا هست اما بر خلاف اشیا. یعنی هست بودنش، شبیه مخلوق نیست.
در کلمات حضرت امام رضا علیه السلام داریم هرچه در مورد مخلوق توهم کردید(درنظر گرفتید) آن را در مورد خدا توهم نکنید. بنابراین توهم خدا صحیح است به شرطی اینکه اثبات بلاتشبیه باشد. ولی اگر به معنی وقوع، احاطه و درک حقیقت خدا باشد اصلاً صحیح نیست.
تفاوت سعه وجودی افراد
میان مخلوقات، مخلوق پایینتر، مخلوق بالاتر را در آن جهاتی که بالاتر است درک نمی کند. اما اثبات میکند. مثلا کسی نمیتواند ادعا کند فضایل اهل بیت را درک کرده است اما ما می توانیم فضایل اهل بیت را اثبات کنیم. بنابراین هیچ پایینتری بالاتر از خودش را درک نمیکند ولی در عین حال اثبات میکند.
تفاوت سلمان و ابوذر
حدیثی نقل شده است:
لَوْ عَلِمَ ابوذر مَا فِی قَلْبِ سَلْمَان لَقَتَلَهُ
اگر ابوذر میدانست در قلب سلمان چیست «لَقَتَلَهُ». بعضی اینگونه معنا کرده اند که اگر ابوذر میدانست در قلب سلمان چه میگذرد چون ابوذر توان درک آن معارف را نداشت، سلمان را تکفیر میکرد و او را میکشت. اما ما این معنی را صحیح نمیدانیم. اینجا «لَقَتَلَهُ» به خود حضرت ابوذر برمیگردد. یعنی معارفی که حضرت سلمان داشت اگر به ابوذر داده میشد آن مطالب و معارف ابوذر را میکشت. چون نمیتوانست آنها را تحمل کند.
مثلاً آن چیزهایی که در امام هست به اندازه ظرف وجودی ما ریخته میشود ولی اگر بیشتر از آن ریخته شود ما نمی توانیم تحمل کنیم و جان می دهیم. ظرف وجودی افراد مختلف و قابل زیاد شدن است. مثل بادبادکی میماند که هرچه بیشتر باد کنی توسعه پیدا میکند و اگر بیش از ظرفیتش باد شود میترکد.
ظرفیت افراد در عطا و بلا
طبق روایات ما همه مصیبتهایی که به افراد داده میشود به اندازه سعه وجودی آنهاست و توان تحمل آن مصائب را دارند. بنابراین اگر کسی میگوید نمیتوانم تحمل کنم کم تحملی میکند. همین که مصیبتی داده شد شاهد این است که قابل تحمل است.
در مباحث معارفی اینگونه است که برای هر کسی به اندازه ظرف وجودیاش میریزند. چرا که اگر بیش از ظرف وجودی او برایش بریزند یا سبب کشته شدن او میشود یا سبب کفر و شرک او میشود. مثلاً امام الان به من طی الارض عنایت کند. نماز صبح را کربلا بخوانم، نماز ظهر را سامرا بخوانم، نماز عصر را نجف بخوانم و بعد به حرم امام رضا علیه السلام برگردم. چون این عنایت در سعه وجودی من نیست فوراً تبدیل به غرور و تکبر و عجب در من میشود. و اسباب تباهی و هلاکت من را فراهم می کند. بنابراین اهلبیت علیهم السلام وقتی یکسری علوم و معارف را به شیعیانشان میدهند که ظرفیت وجودی آن را داشته باشند و تبدیل به ظلمت نشود.
آنهایی که بدنبال طلسمات و ذکرها میروند بعضاً به چیزهایی دست پیدا می کنند که خارج از سعه ی وجودیشان است. چیزهایی به دست میآورند که نتیجهاش تکبر، کفر و هلاکت است. لذا بدنبال این چیزها نباشید چرا که دنبال کردن این چیزها مسلک صوفیه است. صوفیه در خانقاهها طلسمات آموزش میدهند و مشاهده می کنید شخصی که هیچ نور و تقربی ندارد و جرثومه ای از عقاید فاسد است به تواناییها و قدرتهایی رسیده است که در سعه وجودی او نیست و جز شرک و تباهی برایش چیزی ندارد.