جلسه دوازدهم از خطبۀ 186؛
معروف یعنی شناخته شده. شناخت هایی که برای ما حاصل میشود از دو حال خارج نیست. یک موقع شیء را همانطوری که هست ، یعنی حقیقتش را بالتفصیل یا بالاجمال میشناسیم. یک موقع هست توان شناخت پیداکردن به حقیقت آن شیء را نداریم و به اقرار و اثبات بلاتشبیه آن را میشناسیم. هر چیزی که چه بالاجمال و چه بالتفصیل شناخته شود و شناختش روی خودش باشد، مصنوع است. این قاعده در شناخت خالق و مخلوق نیز کاربرد دارد.
سرفصل مهمترین مطالب این مقاله:
- شناخت حقیقت،علامت مخلوق
- شناخت مخلوق از مخلوق
- شناخت مخلوق از خالق
- شناخت بالاقرار از مخلوقات بالاتر
- جمع بندی مطالب
شناخت حقیقت،علامت مخلوق
كُلُّ مَعْرُوفٍ بِنَفْسِهِ مَصْنُوعٌ؛
حضرت فرمود هر چیزی که چه بالاجمال و چه بالتفصیل شناخته شود و شناختش روی خودش باشد، مصنوع است.
این عبارت، واقعا عبارت عجیبی است و همچنین توضیحش هم عجیب است. من وقتی این عبارتها را میخوانم برایم کافیست که بفهمم حق با امیرالمومنین علیه السلام است. کسانی که منتظر بوده اند تا امیرالمومنین علیه السلام برایشان رد الشمس کند تا بفهمند حق با اوست خیلی عقب افتاده و پخمه بوده اند.اگر جامعه عاقل و فهیم باشد هر کدام از جملات اهل بیت علیهم السلام به وضوح نشان می دهند که حق با آنهاست.
در این جلسه فقط میخواهیم عبارت را صحیح بفهمیم و معنا کنیم. و استدلال ها را مؤکول به بعد می کنیم.
معروف یعنی شناخته شده. شناخت هایی که برای ما حاصل میشود از دو حال خارج نیست. یک موقع شیء را همانطوری که هست ، یعنی حقیقتش را بالتفصیل یا بالاجمال میشناسیم. یک موقع هست توان شناخت پیداکردن به حقیقت آن شیء را نداریم و به اقرار و اثبات بلاتشبیه آن را میشناسیم.
شناخت مخلوق از مخلوق
ابتدا بین مخلوق و مخلوق را مثال می زنیم تا منظور ما بین خالق و مخلوق واضح تر شود. مثلاً فرض کنید ما قائلیم ارواح و ملائکه هستند. اما حقیقت آنها را نمیشناسیم. همینکه ما می فهمیم ملائکه و ارواح مثل ما مخلوق هستند یعنی بالاجمال آنها می شناسیم.
اگر از ما بپرسند، آیا جبرئیل را می شناسید؟ می گوییم بله. بپرسند حقیقتش چیست؟ می گوییم نمی دانیم. البته نه اینکه هیچ چیز از حقیقتش ندانیم. مثلا میدانیم محدود است مکان و زمان دارد، از نور است و از حقیقت امیرالمومنین خلق شده است. درست است که این مقدار شناخت کافی نیست تا بتوانیم بگوییم جبرئیل کیست. ولی بالاجمال شناختی از حقیقت جبرئیل داریم. بنابراین ما مخلوق بالاتر را می شناسیم بالاجمال و نمی شناسیم بالتفصیل.
منظور از شناخت بالاجمال این است که هرچند جزئی ولی شناخت و علم از حقیقت شیء برای ما حاصل شود. یعنی هرچند اجمالی ولی واقعا آن را درک کنیم. این مثال از جهاتی صحیح است. مثلاً در بیابان میبینید از دور چیزی به شما نزدیک میشود. ابتدا فقط می فهمید که در دوردست چیزی وجود دارد. اما متوجه نمیشوید که چیست؟ انسان است یا حیوان. این شناخت بدوی شما شناخت بالاجمال است. همین که یقین دارید یک چیزی هست پوچ و خیال نیست این علم و شناخت بالاجمالی است که از خود آن شیء برای شما حاصل شده است.
حال اگر شباهت های ما با مخلوقی زیاد باشد. بالطبع درک و احاطه علمی ما از او بالا میرود و شناخت بالتفصیل برای ما حاصل می شود. مثل شناخت ما نسبت به مخلوقات اطرافمان.
شناخت مخلوق از خالق
چون حقیقت خدا برای کسی آشکار نمی شود، شناخت ما از خدا نه بالاجمال است و نه بالتفصیل بلکه بالاقرار است.
برهمگان واضح و روشن است که شناخت بالتفصیل خداوند ممکن نیست. اما شاید کسی بگوید شناخت بالاجمال او امکانپذیر است. مثلاً من میفهمم خدا چیزی است، خدا خالق است، خدا رازق است. چرا شناخت بالاجمال را رد میکنید؟ گفتیم شناخت بالاجمالی که بین خالق و مخلوق هست با شناخت بالاجمال بین مخلوق و مخلوق فرق می کند. بین مخلوق و مخلوق چون شباهت وجود دارد یک علم و شناختی هرچند جزئی حاصل میشود. مثلا وقتی میگویم من هستم جبرئیل هم هست. چون هستی من حد و اندازه و مکان و زمان است می فهمم که همین ها در جبرئیل هم جاریست. پس چون تشبیه وجود دارد علم و شناخت حاصل میشود.
اما چون خالق و مخلوق کاملا متباین هستند و هیچ شباهتی بین آنها نیست هیچ موقع هیچگونه شناخت و علمی از خالق حتی بالاجمال برای ما حاصل نمی شود. بنابراین در شناخت خالق فقط اقرار و اثبات دست ما را میگیرد. لذا آسمان بروید زمین بروید نمیتوانید موجودی را در نظر بگیرید که در قید زمان و مکان نباشد. فقط می توانید ثابت کنید همچین موجودی هست.
شناخت بالاقرار از مخلوقات بالاتر
بین دو مخلوق نمیشود هیچ شباهتی نباشد، حتماً شباهتی هست ولو یک شباهت مثل حد و اندازه. طبیعتاً در جهاتی که شباهت وجود دارد درک و شناخت هم هست و در جهاتی که شباهت نیست درک و شناخت هم نیست. حتی بین ظلمت و نور هم شباهت هایی وجود دارد. به اندازه ای که شباهت وجود داشته باشد به همان اندازه علم و احاطه وجود دارد. برفرض اگر بین دو مخلوق هیچ شباهتی وجود نداشته باشد علم بالاجمال دیگر علم نیست اثبات و اقرار است.
مثلاً من وقتی که فضائل امیرالمومنین علیه السلام را می شنوم به قسمتهایی از آن که با من شبیه است علم بالاجمال پیدا میکنم. ولی به قسمتهایی که شبیهی در من ندارد دیگر علم ندارم و اقرار و اثبات دارم. مثلا در نماز من حال خوشی دارم و امیرالمومنین علیه السلام هم حال خوشی دارد. من به این حال خوش به مقداری علم دارم که در من هست اما بقیه آن را نمی توانم درک کنم پس اثبات میکنم. اما نمیتوانم درک کنم. بنابراین جایی که وجه شباهت نباشد علم بالاجمال، اقرار است علم نیست. حال چه بین خالق و مخلوق باشد وه بین مخلوق و مخلوق باشد.
جمع بندی مطالب
كُلُّ مَعْرُوفٍ بِنَفْسِهِ مَصْنُوعٌ؛
پس حضرت فرمودند: هر چیزی که چه بالاجمال و چه بالتفصیل شناخته شود و شناختش روی خودش باشد، مصنوع است. یا عبارت دیگر هر چیزی را که ما بتوانیم بالاجمال یا بالتفصیل بشناسیم یعنی حظی از علم و درک از آن داشته باشیم، آن چیز صانع و پروردگار نیست. چراکه خداوند معروف کسی واقع نمیشود نه بالاجمال و نه به تفصیل.
این جلسه فقط توضیح عبارت را عرض کردیم. هنوز استدلال نیاوردهایم. چراکه اول باید عبارت را خوب بفهمیم. یکی از مشکلات اساسی که داریم. اینست که گاهی اصلاً اصل مطلب برای اساتید و شاگردان روشن نیست. اما ساعتها با هم مباحثه میکنند. در حالیکه اگر اصل مطلب برای کسی روشن باشد برهان ها صحیح اقامه می شود و خوب فهمیده می شود. در واقع ما با فهم صحیح عبارت نصف راه را رفته ایم.