جلسه چهاردهم از خطبۀ 186؛
اگر چیزی به هر شکلی، بالقله، بالکثره، بالاجمال، بالتفصیل یا بالکنه، معروف بنفسه شد. و شناخت روی خود آن چیز رفت، آن چیز حتماً مصنوع است و این از ساحت خداوند متعال به دور است.
سرفصل مهمترین مطالب این مقاله:
- شناخت حقیقت؛ معیار مخلوقات
- معانی بالتفصیل
- چرا بحث روی عارف نرفته
- امام مخلوق خداست
- مثالی از قرآن
- یک قاعده طلایی
شناخت حقیقت؛ معیار مخلوقات
حضرت فرمودند: هر چیزی که خودش قابل شناختن باشد، چه بالقلیل، چه بالکثیر، چه بالتفصیل، چه بالاجمال و چه بالکُنه فرقی نمیکند. قطعاً مصنوع است.
معانی بالتفصیل
بالتفصیل دو معنا دارد. یک معنایش مقابل بالاجمال است. مثلاً یک سیاهی از دور میبینیم. بالاجمال میفهمیم یک چیزی هست. اما بعد که جلوتر میآید بالتفصیل میفهمیم مثلا یک آهوست. انسان و گوسفند نیست. اینجا بالتفصیل به معنای تمایز پیدا کردن این شیء از دیگر اشیاست.
یک موقع بالتفصیل بیان حقیقت یک شی است. مثلاً شناخت ظاهری همین آهو می شود بالاجمال. و شناخت حقیقتش می شود بالتفصیل. حقیقت آهو چیست؟ مثلا آب و خاک.
بنابراین اگر چیزی به هر شکلی، بالقله، بالکثره، بالاجمال، بالتفصیل یا بالکنه، معروف بنفسه شد. و شناخت روی خود آن چیز رفت، آن چیز حتماً مصنوع است.
چرا بحث روی عارف نرفته
اینکه امیرالمومنین علیه السلام بحث را روی معروف برده اند و روی عارف نبرده اند از معجزات حضرت است. مثلا حضرت می توانستند بفرمایند: هرچیزی را ما بشناسیم مصنوع است. این عبارت در عین حالی که صحیح است اما نفی اغیار نمی کند و یک قاعده و قانون جامع و کامل بدست ما نمی دهد. چرا که خیلی چیزها وجود دارد که ما آنها را نمیشناسیم و مصنوع هم هستند. این از معجزات کلمات امیرالمومنین علیه السلام است.
بنابراین چیزهایی را که ما نمی شناسیم از دوحال خارج نیستند:
۱- چیزی را ما نمی شناسیم و قابلیت شناخته شدن هم ندارد. این میشود صانع.
۲- چیزی را ما نمی شناسیم ولی قابلیت شناخته شدن را دارد. این می شود مصنوع.
اعجاز کلام حضرت اینجا مشخص میشود. اگر بحث روی عارف رفته بود نشناختن حالت دوم با نشناختن حالت اول اشتباه گرفته می شد. یعنی اگر حضرت فرموده بودند هر چیزی را ما بشناسیم مصنوع است. در عین حالی که صحیح بود می توانست ایجاد شبهه کند. چراکه ما یک سری چیزها هست که نمیشناسیم تکلیف آنها چه میشود. پس، از این عبارت میشود اینگونه نتیجه گرفت که هر چرا نتوانیم بشناسیم صانع است.
امام مخلوق خداست
عده ای با همین سوء برداشت ها دین جدید ساخته اند. می گویند چون امیرالمومنین علیه السلام هم مانند خدا شناخته نمی شود پس هر دو یکی هستند. این مثل این است که بگوییم در باز است. باز پرواز میکند. پس در، پرواز میکند.
پس چیزی که قابلیت شناخته شدن را دارد چه ما آن را بشناسیم چه آن را نشناسیم مصنوع است. درست است که ما حقیقت امیرالمومنین علیه السلام را نمی شناسیم. اما رسول الله صلی الله علیه و آله میشناسد. همین که حقیقت حضرت، قابلیت شناخته شدن را دارد بر اساس کلام خودشان نشان از مخلوقیت است.
بعضا شنیده می شود که می گویند: مخلوق بودن، ننگ امیرالمومنین علیه السلام است. درحالیکه وقتی دقت میکنید میبینید مخلوق بودن چنین خدای عظیمی برای امیرالمومنین علیه السلام افتخار است. حضرت می فرمایند:
«إِلَهِی کَفَى لِی عِزّاً أَنْ أَکُونَ لَکَ عَبْداً وَ کَفَى بِی فَخْراً أَنْ تَکُونَ لِی رَبّا»
خداى من مرا همين عزت بس كه بنده تو باشم و همين سربلندىام بس كه تو پروردگار من باشى.
مثلاً نوکری امام حسین علیه السلام با اینکه نوکری است اما برای ما افتخار است. وقتی عظمت حسین بن علی علیه السلام را میبینیم این نوکری میشود سلطنت ما. در پله های بالاتر وقتی ائمه نگاه به عظمت حضرت حق می کنند عبد بودن برای چنین خدایی را عظیم می دانند.
مثالی از قرآن
در این آیه از قرآن هم این اعجاز دیده می شود.
يَوْمَ نَدْعُو كُلَّ أُنَاسٍ بِإِمَامِهِمْ
خداوند می توانست بفرماید هر امامی را با پیروانش محشور می کنیم. اما اینگونه نفرمودند. خدا می فرماید: مردم را با امامی که به او اعتقاد داشتهاند محشور میکنیم. در کلام خدا دعوت روی مردم رفته است نه روی امام. چرا؟ چون گاهی مردم شخصی را به عنوان امام قبول می کنند که آن شخص خودش ادعای امامت نداشته است. مثل اینکه عده ای حضرت عیسی را خدا می دانند درحالیکه خود حضرت چنین ادعایی نداشتند.
در این آیه دعوت روی کل مردم میرود نه روی امامانشان. یعنی خداوند مردم را با امامشان حاضر می کند. اگر امامشان ادعای امامت داشت همه باهم عذاب می شوند. ولی اگر امامشان چنین ادعایی نداشت از آنها برائت می جوید و به عذاب آنها گرفتار نمی شود. حال اگر خداوند می فرمود: هر امامی را با پیروانش محشور می کنیم. افرادی که خودشان ادعای امامت نداشتند و پیروان باطلشان شامل این دعوت نمی شدند. اینگونه جامعیت دعوت خدا زیر سوال میرفت.
یک قاعده طلایی
بنابراین چیزی که به حقیقتش معروف واقع شود یا شناخته شود قطعاً مصنوع است. اینجا یک قاعدهی طلایی به دست می آوریم. «خداوند شناخت پذیر نیست و حقیقتی که شناخت پذیر باشد خدا نیست، مصنوع است». پس اگر کسی بگوید من خدا را شناختم، میگوییم اشتباه می کنی غیر خدا را شناختهای.
اگر کسی ادعا کند خدا را شناخته یا دیده است. چون خدا جزء و کل و اجمال و تفصیل ندارد فقط یک فرض باقی می ماند. او خدا را به حقیقته و کنه ذاتش شناخته و دیده است. و گفتیم اگر چیزی حقیقتش، معروف واقع شود دیگر خدا نیست مصنوع است.