جلسه شانزدهم از خطبۀ 186؛
قوانینی داریم که منشا اخذ آن مخلوق است اما ربطی به حاق مخلوقیت مخلوق ندارد. این قوانین در خالق و مخلوق هر دو جاری میشود. مثلاً محال بودن اجتماع ضدین و نقیضین.
سرفصل مهمترین مطالب این مقاله:
- شناخت حقیقت؛ معیار مخلوقات
- قوانین مشترک بین خالق و مخلوق
- قوانین قرآنی مخصص نیست
- چه قوانینی را در خالق جاری بدانیم
- کل معروف بنفسه مصنوع تعمیم دارد
- اتحاد عارف و معروف
- دلالت و اشاره
شناخت حقیقت؛ معیار مخلوقات
عمومیت کلمه «کل» در این عبارت مشخص می کند که هر چیزی که خودش قابلیت شناخته شدن را داشته باشد مصنوع است. این یک قانون عقلی و فراگیر است. یعنی هم در خالق و هم در مخلوق جاریست.
قوانین مشترک بین خالق و مخلوق
بعضی از قوانین، از حاق مخلوق گرفته میشود. و چون بر اساس مخلوقیت مخلوق است، بالطبع این قوانین در خالق جاری نمیشود. مثلاً این قانون که مخلوق دارای حد و اندازه است در خدا جاری نیست.
اما قوانینی داریم که منشا اخذ آن مخلوق است اما ربطی به حاق مخلوقیت مخلوق ندارد. این قوانین هم در مخلوق و هم در خالق جاری میشود. مثلاً محال بودن اجتماع ضدین و نقیضین. مثل جمع بین شب و روز. یا مثلاً اگر ما روی یک مخلوقی ۱۰۰ اسم بگذاریم. مسمی عوض نمیشود. پس همه این قانون را می توانیم در خالق جاری می کنیم. این ها قوانینی هستند که هرچند از مخلوقات گرفته شده اند اما از حاق مخلوقیت مخلوق بدست نیامده اند. درواقع با یک دقت عقلانی این قوانین تثبیت شده اند.
لذا اگر در مخلوق میگوییم دو شیء ضد، با هم جمع نمیشوند در حوزه خالق هم همین گونه است. اما بعضی شاید بگویند همین که اجتماع نقیضین در مخلوق نمی شود نشان میدهد که در خالق می شود! میگوییم این قانون یک قانون اثبات شده ی عقلی است که منشا انتزاع آن مخلوق بوده است. و چون از حاق مخلوقیت مخلوق گرفته نشده است می توان در خالق و مخلوق جاری کرد.
مخصص نبودن قوانین قرآنی
بلا تمثیل در قرآن کریم بعضی از آیات شأن نزول دارند. شان نزول یعنی بهانه نزول. یعنی جهتی که خداوند این آیه را نازل کرده است. مثلاً دو نفر با هم دعوا کرده اند و آیه نازل شده است که مجادله نکنید. علما میگویند مورد، مخصص نیست. یعنی نمیتوانید بگویید چون زید و عمرو با هم دعوا میکرده اند و آیه آمده است. پس آیه فقط مربوط به آنهاست. درواقع زید و عمرو باعث شدند که این آیه نازل شود. ولی این آیه میگوید هیچ مسلمانی با مسلمان دیگر دعوا نکند. بنابراین صحیح است که شان و دلیل اخذ این آیه آن دو نفر بوده اند. اما قانونی به ما میدهد که فراتر از آن دو نفر است.
قوانین جاری در خالق
بنابراین دقت کنید گاهی قوانینی داریم که از مخلوق اخذ میشود ولی وقتی به قانون دقت می کنیم میبینیم از حاق مخلوقیت مخلوق گرفته نشده است. این قوانین در خالق و مخلوق جاری می شود. شما نمیتوانید بگویید اجتماع نقیضین در مخلوق نمیشود ولی در خالق میشود.
اگر بخواهیم بگوییم هر قانونی که در مورد مخلوق است در مورد خالق نیست سر از عقاید وهابیت در میآوریم. ما اگر ببینیم قانونی ریشه مخلوقی دارد اما پایه استدلالی و عقلانی دارد و کاری به حقیقت مخلوق ندارد آن را در خالق جاری میدانیم.
عمومیت معیار شناخت مخلوقات
«کل معروف بنفسه مصنوع» یک قانون عقلانی است. پس کسی نگوید فقط در حوزه مخلوقی برقرار است. عبارت حاوی یک پیام عقلانی کاملاً جامع است. ما اگر بخواهیم عبارت «کل معروف بنفسه مصنوع» را فقط در مخلوق جاری بدانیم کمی خندهدار میشود. یعنی باید بگوییم هر آنچه که مخلوق بتواند آن را به خودش بشناسد مخلوق است. مثل این است که بگوییم هر رنگ سفیدی سفید است. اگر بگوییم چیزی که در دایره مخلوقها، قابلیت شناسایی دارد، خودش مصنوع است. یعنی هر مصنوعی مصنوع است. این چه قانونی شد؟ مثل این است که بگوییم هر ایرانی ایرانی است یا هر مسلمانی مسلمان است.
«کل معروف به نفسه مصنوع» زمانی معنا دارد که ابتدائاً قابلیت تعمیم داشته باشد. بگونه ای که عارف و معروف هم بتواند صانع باشد و هم بتواند مصنوع باشد. سپس ثابت کنیم مثلا نمی تواند صانع باشد و حتما باید مصنوع باشد. این میشود قانون. یعنی عبارت، زمانی میتواند یک اصل باشد که عمومیت داشته باشد بعد ما بگوییم به این دلیل و برهان اینجا نیست آنجا هست.
اتحاد عارف و معروف
با این توضیحات دیگر فرقی نمیکند که عارف و معروف متحد باشند یا از هم جدا باشند. فرض کنید من به فرشی که زیر پای من است عالمم و آن معلوم من است. اینجا الان عالم غیر از معلوم است. اما به وجودم هم عالم هستم اما اینجا با مسامحه عالم عین معلوم است. در آنجایی معروف من غیر من است و در آنجایی که معروف من خودم هستم معروف بنفسه شناخته می شود.
لذا این قانون، اطلاقش شامل حال هر دو میشود چه عارف متحد با معروف باشد چه عارف متحد به معروف نباشد. اما جایی که عارف و معروف یکی باشد مصنوعیت معروف به عارف هم سرایت می کند چرا که درواقع هردو یک حقیقتند.
درنتیجه اینجا می توانیم یک قانون برای عارف بدست بیاوریم. هر چیزی که خودش معروف واقع شود مصنوع است حال میخواهد عارف صانع باشد یا عارف صانع نباشد.
دلالت و اشاره
ما در عبارتهای قبلی در مورد اشاره به حضرت حق صحبت کردیم و گفتیم که حضرت حق حقیقتی نیست که بتوان به آن اشاره کرد.
اینکه قانون که هر اسمی غیر از مسمی است، از حاق مخلوقیت گرفته نشده است. گرچه منشاش از مخلوق است ولی یک قانون عقلانی و فکری است. پس هم در مخلوق جاریست و هم در خالق.عرض شد اسم دو تا شان دارد. اول دلالت میکند. دوم حکایت میکند. گاهی از دلالت به اشاره هم تعبیر میشود. ولی هرگاه کلمه اشاره به کار رود باید توضیح داده شود .
دوستان ما لفظی را برای دلالت به خدا در نظر گرفته اند که لفظ بدی نیست. میگویند دلالت یعنی نشان از بینشان. تعبیر بدی نیست. دلالت در واقع اثبات است. اشاره در واقع تثبیت است. دین ما اثبات بلاتشبیه است .
اگر کسی گفت به خدا اشاره میکنیم اگر درست توضیح دهد عیبی ندارد. مثل اینکه بگوییم خداوند شیء است اما بخلاف الاشیا. خود حضرات در جاهایی که مجبور بودند مطلبی را بیان کنند که کلمهای برای آن نیست به دلیل ضیق کلمات، کلماتی را که در مخلوق جاری بود استفاده میکردند ولی بلافاصله از حدود مخلوقی تنزیه میکردند. مثلا وقتی در مورد حضرت حق از کلمه «شیءٌ» استفاده می کردند بلافاصله می فرمودند: بخلاف الاشیا. یا اگر برای حضرت حق از کلمه «کلٌ» استفاده می کردند فوراً می فرموند نه از باب کل و جزء.