جلسه بیستم از خطبۀ 186؛
کسانی که اصرار دارند بگویند اسما و صفات عین ذات خداست. به زور میخواهند بگویند اسم عین مسمی است اما تعدد اسامی باعث تعدد مسمی نمیشود. یکی از قواعدی که مشخص میکند توحیدشان صحیح است یا خیر، اینست که ابتدا بررسی کنید خدایی که آنها معرفی می کنند قابل شناخت هست یا نیست؟ شناخت به هر شکل، علامت مخلوق است و فرقی نمیکند، چه مخلوق به خالق شناخت پیدا کند چه خالق شناخت خودش را در دل مخلوق بیاندازد.
سرفصل مهمترین مطالب این مقاله:
- کل معروف بنفسه مصنوع
- مرور مطالب جلسات قبل
- مقام احدیت و واحدیت
- اسم چیست؟
- ابطال و انکار خدا
- هدیۀ معارفی
کل معروف بنفسه مصنوع
من همان جلسات اول گفتم این عبارت معجزه است. برای ایمان آوردن نیاز به شق القمر نیست بسیاری از دانشمندان در لبنان فقط از متن خطبههای امیرالمومنین علیه السلام شیعه شده اند. خداوند هرچه زودتر ارباب مان حضرت مهدی علیه السلام را برساند و ما را برسر سفره ایشان بنشاند.
امیرالمومنین فرمودند هر چیزی که خودش قابل شناخت باشد قطعاً مصنوع است.
مرور مطالب جلسات قبل
عرض شد اگر اسم پروردگار را در خارج ذات توضیح دهیم به توحید صدمه ای نمیخورد بلکه توحید تایید میشود. چراکه اسم خارج از ذات مخلوق است و تعدد اسامی سرایت به الله نمیکند. و چون مسمی اول بوده و اسم بعد از آن ایجاد شده است تعدد جهات اسامی باعث تعدد جهات در الله نمیشود. اگر اسم تغییر کند الله تغییر نمیکند. اگر اسم نابود شد الله نابود نمیشود.
ولی اگر اسماء را در حقیقت خدا جستجو کنیم و بخواهیم در حقیقت خدا توضیح دهیم. یعنی بگوییم اسم خدا عین خداست. تعدد اسامی باعث تعدد مسمی میشود. شرک ابلیس هم به این اندازه غلیظ نبود. تعدد جهات اسامی باعث تعدد جهات در الله میشود. خدا صفت دار و دارای ویژگی و حالات میشود. بنابراین تغییر در اسامی باعث تغییر در حضرت حق میشود.
مقام احدیت و واحدیت
تمام صوفیه میگویند خداوند در حقیقتش دو مقام دارد. مقام احدیت و مقام واحدیت. در مقام احدیت اسم و صفت وجود ندارد ولی در مقام واحدیت اسماء و صفات بروز پیدا میکند. می پرسیم کجا بروز پیدا می کند؟ میگوید در حقیقت خدا بروز پیدا می کند. میگوییم قبلاً چه بوده؟ میگوید قبلاً بروز پیدا نکرده بود. اینها همه تغییر و دگرگونی در خداوند است. صد بار گفتهایم چون خداوند جزء و کل ندارد. اگر تغییری در او رخ دهد در کل اش رخ میدهد. ما با این حرفا در واقع خدا را نابود کردهایم. اگر بگوییم خدا تغییر کرد یعنی خدای قبلی به کل نابود شد و خدای جدیدی ایجاد شد. خدا را از خدایی سلب کردهایم.
کسانی که اصرار دارند بگویند اسما و صفات عین ذات خداست. به زور میخواهند بگویند اسم عین مسمی است اما تعدد اسامی باعث تعدد مسمی نمیشود. به زور که نمیشود. امام صادق علیه السلام فرمودند اگر اسم عین مسما باشد ۹۹ اسم خدا، تبدیل به ۹۹ خدا میشود.
توحیدی که صوفیه مطرح کردند از شرک ابلیس بدتر است و جالب این است که خودشان را موحد میدانند در حالی که حظی از توحید نبرده اند. مسئلهای که ما خیلی اصرار داریم این است که بگوییم میشود به خداوند قبل از خلق و بعد از خلق «عارف» گفت. عارف، بعد از خلق واقعاً اسم است اما قبل از خلق فقط صورت اسم است. و فقط بیان حقیقت است. اگر واقعا اسم باشد همه این مشکلاتی که گفتیم پدید میآید.
اسم چیست؟
اسم در واقع صفتی است که به چیزی نسبت داده میشود. مثلاً قیام یک صفت است که به شخصی نسبت داده میشود و میشود قائم. همیشه اسماء، از نسبت دادن صفات به اشخاص حاصل می شوند. پس وقتی میگوییم عالمٌ یعنی دارای علم است. خوب این اسم برای خدا بعد از خلق صحیح است. یعنی خداوند صفت علم و اسم عالم را خلق کرده است و دارای علم است. اما قبل از خلق اگر بگوییم خدا دارای علم است تعدد در ذاتش ایجاد میشود. صفت و موصوف ایجاد میشود. صفت غیر از موصوف و موصوف غیر از صفت می شود و هزاران مشکل دیگر به وجود میآید.
علامت مخلوق؛ شناحته شدن
عرض شد هر چیزی که معروف واقع شود مصنوع است، حالا آیا خداوند خودش معروف خودش قرار می گیرد؟ گفتیم نمیشود غلط است. قبل از خلق چون اصلاً اسمی وجود ندارد پس عارفی هم وجود ندارد. مثل اینست که کسی بگوید آیا خدا میداند خودش کجاست؟ فوری میگوییم سوال غلط است.آیا خدا میتواند خودش را نابود کند؟ فوراً میگوییم سوال غلط است. چون در این سوالات ناخودآگاه توانستن را چیزی غیر از خدا فرض کردهایم و از انتصابش به خدا سوال میکنیم. اگر بخواهد نابود کند میشود قادر و عملش میشود مقدور او. اینگونه در خدا دو جهت ایجاد میشود و ترکیب لازم می آید. در حالی که ترکیب خاص مخلوق است. بنابراین هر کس اینگونه سوال کند متوجه می شویم خالق را درک نکرده است و دارد از مخلوق سوال میکند.
علامت مخلوق؛ داشتن ابتدا و انتها
صرف نظر از این مطالب گفتیم اگر چیزی به تمامه معروف شود یعنی حدش مشخص شده است. اول و آخرش مشخص است. یعنی محدود است. لذا اولین دلیل ما بر «کل معروف بنفسه مصنوع» اینست که هر چیزی که خودش شناخته شود یعنی ابتدا و انتها دارد.
چیزی که ابتدا و انتها ندارد دو فرض بیشتر ندارد. یا باید بگوییم بینهایت است یا باید بگوییم بیحد است. تحقق بینهایت محال است. برای بی حد هم ابتدا، انتها، شدت و ضعف قابل تصور نیست.
علامت مخلوق؛ وجه اشتراک با ما
دلیل دوم در حوزه مخلوق بود. گفتیم چیزی که ما به آن علم پیدا میکنیم یا ادراکی از ما به آن واقع میشود و مُدرک ما میشود. اگر خودش برای ما معروف شود حتماً باید یک وجه اشتراکی بین ما و او باشد. پی همینکه وجه اشتراکی با ما دارد یعنی محدود است.
نکته: چیزهایی که با ما وجه اشتراک نداشته باشند قابل درک ما قرار نمی گیرند و تنها میتوانیم آنها را اثبات کنیم. پس زمانی ما می توانیم به حقیقت چیزی علم پیدا کنیم که بین ما و او جهت اشتراکی باشد.
مثلاً فرض کنید ما وجود امیرالمومنین علیه السلام را بخواهیم بشناسیم. خوب قطعا نمیفهمیم حقیقت حضرت چیست. اما آن جهات اشتراکی که بین ما و امیرالمومنین علیه السلام هست را درک میکنیم. مثلاً ما دارای مکان و زمان و حد هستیم حضرت هم دارای مکان و زمان و حد است. اما حقیقت مکانیت و زمانیت ایشان برای ما قابل درک نیست. اما همینطور که مکان و زمان داشتن خودمان را وجدان می کنیم بالطبع مکان و زمان داشتن امام را هم متوجه می شویم. یعنی فقط جهات اشتراک را درک میکنیم. اما همین جهات اشتراک، جزئی از آن حقیقت است و اگر جزئی از حقیقت قابل درک شد، کل آن حقیقت مصنوع میشود. یعنی اگر جزئی از مجموعه مصنوع شود چون کل، تشکیل یافته از اجزا است بالطبع کل هم مصنوع میشود. و راه گریزی ازآن نیست.
لذا «کل معروف بنفسه مصنوع» میگوید هر چیزی که خودش شناخته شود مصنوع است.
ابطال و انکار خدا
بعضی فرقهها حضرت حق را طوری توضیح دادند که اصلاً چیزی نماند. میگویند خدا هست. اما با توضیحی که میدهد در واقع خدا را انکار میکنند. تعبیر امام صادق علیه السلام این است که خدای آنها خدای موهوم است. مثل خدای سنیها. این خدایی که آنها اعتقاد دارد در واقع انکار خداست. بنابراین خدایی حقیقی خدای آنها نیست و خدایی که آنها میپرستند خدای حقیقی نیست. پس عدهای رفتند سراغ ابطال پروردگار.
بعضیها هم مثل دهریها و زنادقه رسماً خدا را انکار کردند. زندیقها افرادی بودند که از کثرت تفکر در ذات خدا به حیرت درآمدند. وگمان می کردند چنین خدای با عظمتی نمی تواند باشد.
حضرت فرموند:
«من تفکر فی ذات الله تزندق»
هر کسی در ذات خدا فکر کند زندیق میشود.
لذا تفکر کردن در ذات خدا صدها برابر بدتر از گناه شرابخوری که آن هم بسیار سنگین است، می باشد. چرا که به هر حال شرابخواری فسق است اما تفکر در ذات خدا شرک است.
اما آقای طباطبایی در تفسیرش مینویسد: روایاتی که میگوید در ذات خدا تفکر نکنید برای شماهاست چون ضعیفید. برای من که پهلوان فکری هستم نیست. جالب این است که امیرالمومنین و امام صادق علیهما السلام وقتی بیان میکنند، عقل هیچ کس به حضرت حق نمیرسد. میفرمایند تیزپرواز ترین عقول و پهلوانترین افکار به او راهی ندارند. حضرت با یک جمله تمام توحید را بیان کردند.
هدیۀ معارفی
ما چگونه کسی را که به حوزه مباحث توحیدی وارد شده است، که البته به ناچار همه فرقه ها وارد شدهاند را محک بزنیم؟ یکی از قواعدی که مشخص میکند توحیدشان صحیح است یا خیر، اینست که ابتدا بررسی کنید خدایی که آنها معرفی می کنند قابل شناخت هست یا نیست؟ شناخت به هر شکل، فرقی نمیکند، چه مخلوق به خالق شناخت پیدا کند چه خالق شناخت خودش را در دل مخلوق بیاندازد. به هرحال باید بررسی کنیم با توضیح آنها خود الله معروف میشود یا نمیشود؟ اگر دیدید معروف میشود، امیرالمومنین علیه السلام فرمودند: «کل معروف بنفسه مصنوع». از اینجا براحتی می فهمیم توحیدشان صحیح نیست. بنابراین این اصل طلایی، لنگریست برای حفظ انسان از افتادن در دام فرقه های منحرف.