جلسه هفدهم از خطبۀ 186؛
وقتی دانستیم که قاعده «هر معروفی مصنوع است» عمومیت دارد؛ پس اگر خدا حتی برای خودش معروف قرار بگیرد، مصنوع میشود. پس خداوند معروف خودش قرار نمیگیرد، عبارت اخرای این است که خداوند مصنوع نیست و باید گفت: خدا، حقیقت علم است.
سرفصل مهمترین مطالب این مقاله:
- شناخت حقیقت؛ معیار مخلوقات
- آیا خداوند معروف خودش است؟
- اسم الله غیرالله
- انواع اسامی خدا
- در ذات خداوند اسم و صفت نیست
- اشکال وجود اسم در حوزه ذات
- معنای اسامی خدا قبل از خلق
- ربٌّ اذ لامربوبَ، خالقٌ اذ لامخلوقَ
- مفهوم اسم عارف قبل و بعد از خلق
- علم و عرفان در ذات خدا
- خدا؛ حقیقت علم و شناخت
- علم خدا به خدا!
شناخت حقیقت؛ معیار مخلوقات
هر چیزی که خودش قابل شناختن باشد مصنوع است.
آیا خداوند معروف خودش است؟
آیا خداوند معروف خودش قرار می گیرد؟ پاسخ خیر است. خداوند خودش برای خودش معروف قرار نمیگیرد. پس اینکه بگوییم آیا خداوند خودش را میشناسد اساساً پرسش صحیحی نیست.
پس یعنی خدا خودش را نمیشناسد؟
وقتی دانستیم که قاعده «هر معروفی مصنوع است» عمومیت دارد؛ پس اگر خدا حتی برای خودش معروف قرار بگیرد، مصنوع میشود. پس خداوند معروف خودش قرار نمیگیرد، عبارت اخرای این است که خداوند مصنوع نیست.
اگر کسی بگوید خداوند خودش هم عارف است و هم معروف است. درواقع گفته است: خداوند آگاه است به اینکه دارای اندازه است. آگاه است به اینکه دارای شکل و حجم است. آگاه است به اینکه دارای مکان و زمان است. خداوند آگاه است به اینکه کجاست. هرکس این عبارات را بشنود بدون تردید رد می کند چراکه این جملات در مورد خدا همگی غلط هستند. و اینها تماما تعابیر مخلوقی است. اندازه، شکل، حجم، مکان و زمان در ذات باریتعالی اصلا معنا ندارد و در خداوند جاری نمی شود.
بنابراین وقتی دانستیم هر چیزی که قابلیت شناخت داشته باشد یا شناخته شود مصنوع است، روشن میشود که سوال، آیا خداوند خودش را می شناسد؟ کاملا از ریشه اشتباه است. چراکه اصلاً شناخت در خداوند جاری نمیشود.
اسم الله غیرالله
کلمه عارف مانند کلمه عالم، اسم است و اسم خدا غیر از خداست. هر اسمی چه در حوزه خالق و چه در حوزه مخلوق غیر از مسمی است. مثلاً اگر «فرش» اسم برای این شیئی باشد که روی آن نشستهایم. پرواضح است حروف «ف ر ش» غیر از آن شیء است. بعد از سالها کار کردن به نظر من طلاییترین، زیباترین، کاربردیترین، اساسیترین و ریشه ایترین اصلی که در معارف توحیدی وجود دارد اینست که اسم غیر از مسمی است.
اغلب وقتی اسامی خدا مطرح می شود فکر میکنند اسامی خدا یعنی خود خدا. اما اینگونه نیست. اسامی خدا همگی مصنوع و مخلوق هستند. و این یک اصل فوق العاده اساسی و کاربردی برای ماست. امام علیه السلام واضح و روشن به هشام فرمودند؛ همواره اسم غیر از مسمی است، مثل خبز که اسمی است برای نان. و بعد، حضرت این قانون را در خدا جاری دانستند. بنابراین معلوم می شود، این یک قانون مخلوقی نیست یک قاعده عقلی است. گرچه منشا حصولش در ذهن، مخلوق است ولی از حاق مخلوقیت گرفته نشده است. این قانون یک قانون عقلی است و چیزی که از عقل گرفته شود، هم در خالق جاری میشود هم در مخلوق.
بنابراین وقتی اهل بیت علیهم السلام فرمودند: ما اسامی خدا هستیم فکر نکنید اهل بیت خدا هستند اهل بیت اسمائی هستند که دلالت و حکایت از الله میکنند. و هر کجا میفرمودند: ما اسامی خدا هستیم بلافاصله میفرمودند ولکن اسم الله غیرالله.
انواع اسامی خدا
اسامی خدا دارای دو نوع هستند. بعضی از اسمها حکایت از او میکنند مثل حی، عالم، قادر. یعنی بیان می کنند حقیقت خداوند علم است، قدرت است، حیات است. اما بعضی از اسمهای خداوند حکایت از فعل او میکنند. مثل رازق و خالق و رب
در ذات خداوند اسم و صفت نیست
وقتی دانستیم که اسامی پروردگار غیر از پروردگار است خیلی از مسائل ساده میشود. مثلا می فهمیم خداوند قبل از خلقِ خلق اسمی نداشته است. خدا بوده است و همراه او هیچ چیزی نبوده است، پس اسمی هم نبوده است. قبل از خلق کسی نیست که او را صدا بزند به تعبیر امام صادق علیه السلام پس نیازی به اسم نبوده است. بنابراین خداوند قبل از خلق خلق اسمی نداشت.
بنابراین چون اسم و صفت یک حقیقتند و هر دو مخلوقند در حوزه ذات خداوند جاری نمی شوند. پس در حوزه ذات، خداوند خالی از صفت و اسم است. و این توحید کامل است و اگر کسی غیر از این بگوید مشرک کامل است.
اشکال وجود اسم در حوزه ذات
معمولاً در دانشگاهها، مدارس و رسانهها میگویند خداوند در حوزه ذات دارای اسم و صفت است. اگر در حوزه ذات اسم و صفت وجود داشته باشد اسم خدا خود خدا می شود. یعنی اگر خداوند ۱۰۰۰ تا اسم دارد ۱۰۰۰ تا خدا وجود دارد. با این عقیده شما گوی سبقت را از هر مشرکی ربوده اید. مشرکین نهایتا چند تا بت را شریک خدا قرار می دادند اما شما هزاران بت اضافه کرده اید. خیلی ها نماز میخوانند حرم هم می روند ولی آگاه نیستند دارد بت میپرستند.
بنابراین هیچگاه در حوزه ذات پروردگار اسم و صفت نبوده است. چقدر زیبا حضرت جواد علیه السلام می فرمایند: «کمال التوحید نفی الصفات عنه». پس اسامی و صفاتی که برای خدا قائلیم همگی مخلوقند. مخلوقاتی هستند که به خدا دلالت میکنند و به نحوه مخلوقیتشان حکایت از او میکنند.
معنای اسامی خدا قبل از خلق
وقتی قبل از خلق به خداوند، عالمٌ یا عارفٌ گفته میشود به معنای اسم نیست. چون اسم مخلوق است و هنوز هیچ مخلوقی خلق نشده است. این اسامی فقط صورت اسمی دارند و حقیقتاً اسم نیستند.
وقتی قبل از خلق به خدا عالمٌ گفته میشود منظور اسم نیست، به خاطر ضیق لفظ بصورت اسمی بیان می شود. اینجا تنها صورت اسم داریم امام رضا علیه السلام میفرمایند: منظور از عالمٌ ، «عالمٌ بذاته» یا «العلم ذاته» می باشد. عالمٌ قبل از خلق خلق یعنی «هو علمٌ» او علم است. همچنین عارفٌ قبل از خلق یعنی «هو عرفانٌ» او آگاهی است.
بنابراین کلماتی که به صورت اسم قبل از خلق به خداوند نسبت داده میشود حقیقت اسمی ندارند. یعنی آن اسمی که غیر از مسمی است نیستند. بلکه این کلمات ظاهر اسم دارند ولی حقیقت خداوند را بیان می کنند.
ربٌّ اذ لامربوب، خالقٌ اذ لامخلوق
یعنی خدایا تو رب بودی زمانی که مربوبی نبود. خالق بودی زمانی که مخلوقی نبود. رب بدون مربوب یا خالق بدون مخلوق که نمیشود. بنابراین اگر قبل از خلق مخلوق به خدا رب یا خالق بگوییم این اسم ها تنها صورت اسم دارد و بیان میکند «له معنی الربوبیه له معنی الخالقیه» یعنی حقیقت خدا، حقیقت ربوبیت و حقیقت خالقیت است که همان علم و قدرت و حیات اوست.
مفهوم اسم عارف قبل و بعد از خلق
اگر قبل از خلق به خداوند عارف گفته می شود یعنی «العرفان ذاته» او حقیقت آگاهی است. درواقع اینجا عارف نمیخواهد اسم را بیان کند. چون قبل از خلق خلق خداوند اسمی ندارد.
حالا وقتی بعد از خلق، اسم عارف خلق می شود. خود اسم هم عارف میشود و هم معروف. یعنی اتحاد عارف و معروف شکل می گیرد. مثلا حقیقت امیرالمومنین علیه السلام را در نظر بگیرید عارف است. به چی عارف است؟ به خودش. پس خودش میشود معروف.
گاهی هم می شود عارف و معروف دوتا باشند. مثلا فرض کنید من علم به دیوار دارم. من می شوم عارف و دیوار می شود معروف. بنابراین عارف و معروف چه اتحاد داشته باشند چه اتحاد نداشته باشند در خارج ذات خدا معنا دارند و مصنوع هستند. چون به هرحال معروف خودش شناخته می شود مصنوع است.
علم و عرفان در ذات خدا
وقتی گفته میشود حضرت حق در حوزه ذات عالم است. باید یدانیم که علم حضرت حق، ذات اضافه نیست. علم او احاطهای است. علم احاطه ای قابل اثبات است اما قابل درک برای ما نیست. حالا وقتی که دانستیم پروردگار عالم و عارف بالاشیا است. می فهمیم علم یا عرفان او احاطهای است. یعنی متکی به اشیا نیست. مثلا علم ما متکی به معلوم است اما عالم بودن و عارف بودن خدا متکی به معلوم و معروف نیست. چون که اگر خداوند بخواهد چیزی از چیزی یاد بگیرد عجز اوست .
وقتی دانستیم که علم و عرفان پروردگار بر اشیا احاطه دارد و از اشیا برنخواسته اسا تا خداوند نیازمند اشیا شود، آن وقت خواهیم دانست که این اسامی از حقیقت اسمیت خارج میشوند و دارند بیان میکنند هو عرفانٌ هو علمٌ.
خدا؛ حقیقت علم و شناخت
بنابراین دیگر کسی نباید بگوید که خداوند، آیا خودش خودش را میشناسد؟ این تعبیر غلطی است. او حقیقت شناخت و علم و حیات و قدرت و سمع است. لذا این تعبیرات غلط است. مثلا اگر کسی بپرسد آیا خدا میتواند خودش را نابود کند؟ چه بگوییم بله و چه بگوییم خیر خداوند عاجز می شود. در خالق اصلا عارف و معروف، عالم و معلوم و قادر و مقدور جریان ندارد. اینها فقط در مخلوق یافت می شود. پس این نوع پرسش ها اساسا اشتباه است. و ناشی از خلط بین خالق و مخلوق است.
علم و عالم و معلوم فقط در مخلوق جاری میشود و اگر کسی آن را در خدا جاری کند برای خدا لحاظهای مختلف در نظر گرفته است. درنتیجه خدا را از خدایی انداخته است. شناختن و شناخته شدن در خدا اصلاً جاری شدنی نیست. در خود مخلوق ها هم بعضی از معیارها صحیح در نمیآید. مثلاً معیار سنجش اندازه متر است. حالا کسی بگوید این حسینیه متراژش چند کیلو است؟ درست در نمیآید. میگویید معیار سنجش مساحت کیلو نیست. ما باید بدانیم بعضی چیزها خاص مخلوق است حاق مخلوقیت دارد. مثل مکان و زمان. پس اینها را نمیشود در حقیقت حضرت حق تصور کرد.
لذا شخصی که نداند، قادر و قدرت و مقدور در خدا جاری نمیشود و در حوزه ذات فقط داریم هو القدرة. به اشتباه خواهد گفت آنجا اتحاد قادر و قدرت و مقدور است. آنجا اتحاد علم و عالم و معلوم است. آنجا اتحاد عارف و معروف و عرفان است. اینها متاسفانه زیاد گفته می شود و نشان می دهد که اینان اصلاً خدا را نشناخته اند.
علم خدا به خدا!
وقتی خدا خودش قادر باشد و خودش هم مقدور باشد. این سوال مطرح میشود که آیا خداوند خودش را میتواند نابود کند؟ یا مثلا آیا خداوند میتواند سنگی را بسازد که خودش نتواند بردارد؟
برخی هستند که سال هاست بجای توحید، شرک را ارائه می دهند. به تعبیر امام صادق علیه السلام فرمودند که اگر به مورچه بگویید خدا کیست؟ چیزی شبیه خودش را با شاخک های بزرگتر فرض میکند. بیشتر بچهها فکر میکنند که خداوند مثل پدرشان خیلی گنده است و در ابرهاست. اینها مخلوقی را گنده کردند و خالق دانستند.
میگویند یعنی خداوند به خودش شناخت ندارد؟ مگر میشود؟ میگوییم اصلاً سوال اشتباه است. این عبارتها در رابطه با حضرت حق غلط است. حضرت حق خود شناخت است و عارف و معروف اینجا معنا ندارد حتی لحاظ آن در خدا معنا ندارد.